از رویای توسعه تا کابوس حاشیه نشینی

شهرهای جدید ایران که از دهه ۱۳۶۰ با هدف تمرکززدایی و توسعه اقتصادی ایجاد شدند، امروز به دلیل ضعف برنامه‌ریزی، فقدان هویت اقتصادی و کمبود زیرساخت‌ها، عمدتاً به سکونتگاه‌های خوابگاهی مبدل گشته‌اند.

به گزارش رصد روز، ساخت شهرهای جدید در ایران از دهه ۱۳۶۰ به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای سیاست‌گذاری شهری و پاسخ به رشد سریع جمعیت در دستور کار قرار گرفت. هدف اولیه این طرح‌ها ایجاد تعادل در توزیع جمعیت، کاهش فشار بر کلان‌شهرها، ساماندهی حاشیه‌نشینی و فراهم‌کردن بستر توسعه صنعتی و اقتصادی در نقاط جدید بود. با این حال، پس از گذشت بیش از سه دهه، شهرهای جدید ایران نتوانسته‌اند همان‌گونه که نمونه‌های موفق جهانی نشان می‌دهند، به موتور رشد، رفاه و نوآوری تبدیل شوند.

شهرهایی بدون اقتصاد؛ تبدیل فرصت به سکونتگاه خوابگاهی

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شهرهای موفق جهان، پیوند مستقیم آن‌ها با راهبردهای صنعتی و اقتصادی است. این شهرها یا به‌عنوان پایتخت‌های اداری و سیاسی طراحی شده‌اند و با جذب نیروی انسانی متخصص به رشد اقتصادی دامن زده‌اند، یا حول محور صنایع خاص، فناوری‌های نوین یا موقعیت‌های جغرافیایی استراتژیک شکل گرفته‌اند.

اما در ایران، اغلب شهرهای جدید بدون چنین پیوندی متولد شده‌اند. فقدان چشم‌انداز اقتصادی روشن، نبود صنایع مادر و فعالیت‌های مولد و بی‌توجهی به برنامه‌ریزی برای ایجاد اشتغال موجب شده است که بسیاری از این شهرها عملاً به «شهرهای خوابگاهی» تبدیل شوند؛ مکان‌هایی که مردم در آن زندگی می‌کنند اما برای کار و فعالیت اقتصادی به کلان‌شهرهای مجاور رفت‌وآمد دارند.

بسیاری از شهرهای جدید پیرامون تهران مانند پرند و پردیس در نبود صنایع مولد، مراکز اشتغال‌زا و سیاست‌های جذب سرمایه‌گذاری، به شهرهایی صرفاً مسکونی بدل شده‌اند. ساکنان این شهرها مجبورند برای کار و خدمات روزمره به تهران رفت‌وآمد کنند، که هم هزینه زندگی را افزایش می‌دهد و هم به هدف اصلی یعنی تمرکززدایی آسیب می‌زند. به‌عنوان مثال، بیش از ۷۰ درصد شاغلان ساکن در پرند روزانه به تهران سفر می‌کنند و همین موضوع باعث شده این شهر عملاً به «خوابگاه تهران» تبدیل شود.

در مقابل، شهرهایی مانند برازیلیا که در دهه ۱۹۶۰ به‌عنوان پایتخت جدید ساخته شد، از همان ابتدا با انتقال نهادهای حکومتی و جذب صنایع خدماتی و مشاغل تخصصی همراه بود. این پیوند میان شهر جدید و فعالیت‌های اقتصادی باعث شد که برازیلیا نه‌تنها جمعیت‌پذیر شود بلکه به یکی از موتورهای رشد اقتصادی برزیل تبدیل گردد.

نتیجه این وضعیت، کاهش بهره‌وری، ضعف در جذب سرمایه‌گذاری و شکست در تبدیل این شهرها به موتورهای رشد منطقه‌ای بوده است.

 

ضعف زیرساختی و خدماتی؛ شهرهایی که هنوز کامل نشده‌اند

تجربه جهانی نشان می‌دهد که سرمایه‌گذاری سنگین اولیه در زیرساخت‌های حمل‌ونقل، مسکن، خدمات شهری و امکانات اجتماعی یکی از کلیدهای موفقیت شهرهای جدید است. اما در ایران، بسیاری از این پروژه‌ها با کمبود شدید منابع مالی، طولانی شدن فرایند اجرا و نبود مدیریت یکپارچه مواجه شده‌اند.

به‌عنوان مثال، شبکه حمل‌ونقل عمومی در بسیاری از شهرهای جدید یا وجود ندارد یا ارتباط مؤثری با شبکه شهری کلان‌شهرهای مجاور ندارد. کمبود مدارس، مراکز درمانی، مراکز فرهنگی و خدمات عمومی باعث شده کیفیت زندگی در این شهرها پایین بماند و مهاجران اولیه به‌سرعت تمایل خود را برای سکونت دائمی از دست بدهند. این مشکلات نه‌تنها مانع رشد جمعیتی شده، بلکه به شکل‌گیری بافت‌های ناکارآمد و حاشیه‌نشین‌گونه در دل شهرهای جدید انجامیده است.

به بیان دیگر، ضعف شدید در توسعه زیرساخت‌ها یکی از مهم‌ترین عوامل شکست شهرهای جدید ایران بوده است. شهر جدید هشتگرد با گذشت بیش از دو دهه هنوز فاقد شبکه حمل‌ونقل عمومی کارآمد است و دسترسی به مترو تا سال‌ها پس از احداث شهر برقرار نبود. صدرا در نزدیکی شیراز نیز با کمبود شدید مراکز درمانی، آموزشی و خدمات شهری روبه‌رو است، به‌گونه‌ای که بسیاری از ساکنان برای نیازهای اولیه مجبورند به شیراز مراجعه کنند. این کمبود زیرساختی موجب شده نرخ بازگشت مهاجران از شهرهای جدید به شهر مادر در ایران بالا باشد.

در سطح جهانی نیز نمونه‌های مشابه وجود دارد. نایپیداو، پایتخت جدید میانمار، اگرچه با هدف ایجاد مرکز اداری مدرن ساخته شد اما به‌دلیل فقدان زیرساخت‌های اجتماعی و اقتصادی مناسب تا سال‌ها با خیابان‌های خالی و جمعیت اندک روبه‌رو بود. بسیاری از کارمندان دولت که مجبور به انتقال شده بودند، خانواده‌های خود را در رانگون نگه داشتند و این شهر برای سال‌ها نتوانست نقش مورد انتظار را ایفا کند.

 

شکست در تحقق تمرکززدایی: وابستگی به کلان‌شهرهای مادر

یکی از اهداف اصلی تأسیس شهرهای جدید، کاهش فشار جمعیتی و خدماتی از دوش کلان‌شهرها بود. با این حال، تجربه ایران نشان می‌دهد که این هدف در عمل محقق نشده است. تهران، مشهد، اصفهان و شیراز همچنان بار اصلی مهاجرت، اشتغال و خدمات را بر دوش می‌کشند و شهرهای جدید پیرامون آن‌ها نتوانسته‌اند نقش مکمل و متوازن‌کننده ایفا کنند.

دلیل این شکست را باید در دو عامل اصلی جست‌وجو کرد: نخست، فقدان جذابیت اقتصادی و فرصت‌های شغلی در شهرهای جدید که مانع از سکونت پایدار جمعیت می‌شود؛ و دوم، نبود برنامه‌ریزی منطقه‌ای هماهنگ که بتواند میان شهر مادر و شهر جدید رابطه‌ای پویا و دوسویه برقرار کند. در نتیجه، به جای تمرکززدایی، نوعی «وابستگی شدید» شکل گرفته است؛ به‌گونه‌ای که حیات اقتصادی و اجتماعی شهرهای جدید به کلان‌شهرها گره خورده و نه‌تنها از بار آن‌ها نکاسته، بلکه خود به منبع جدیدی از تقاضا برای خدمات شهری تبدیل شده‌اند.

شهرهایی مانند اندیشه در استان تهران و بهارستان در نزدیکی اصفهان قرار بود بار جمعیتی کلان‌شهرها را کاهش دهند، اما نه‌تنها این هدف محقق نشد بلکه خود به منبع جدیدی از تقاضا برای خدمات شهری تبدیل شدند. اندیشه هنوز هم به شدت به بازار کار و خدمات تهران وابسته است و بهارستان بدون ایجاد ساختار اقتصادی مستقل، در حاشیه اصفهان باقی مانده است.

در چین برخی از شهرهای جدید اطراف پکن و شانگهای مانند چانگدو با همین مشکل مواجه شدند. این شهرها که با هدف تمرکززدایی ساخته شدند، به دلیل ضعف در جذب سرمایه‌گذاری خصوصی و فقدان صنایع محلی، وابستگی شدیدی به کلان‌شهرهای مادر پیدا کردند و تنها نقش حاشیه‌ای ایفا می‌کنند. در مقابل، شهرهایی مانند شنژن با طراحی صنعتی هدفمند توانستند استقلال اقتصادی خود را تثبیت کنند و اکنون از مراکز اصلی رشد چین هستند.

 

غلبه نگاه عمرانی بر نگاه توسعه‌ای

اشتباه رایج دیگر در تجربه ایران، غلبه نگاه عمرانی و کالبدی بر نگاه راهبردی و توسعه‌محور بوده است. در حالی‌که شهرهای موفق جهان بر اساس برنامه‌های جامع توسعه اقتصادی، صنعتی و اجتماعی طراحی و اجرا می‌شوند، در ایران تمرکز اصلی بر ساخت مسکن و زیرساخت‌های فیزیکی بوده است. این نگاه تقلیل‌گرایانه موجب شده شهرها فاقد «هویت اقتصادی» باشند و بدون راهبرد روشن برای جذب سرمایه، توسعه فناوری یا ارتقای کیفیت زندگی شکل گیرند.

فولادشهر در نزدیکی اصفهان و شهر مهاجران در استان مرکزی، نمونه‌هایی هستند که با وجود ساخت واحدهای مسکونی گسترده، فاقد برنامه‌ریزی برای جذب صنایع، دانشگاه‌ها یا مراکز نوآوری بوده‌اند. در نتیجه، رشد جمعیتی در این شهرها به‌مراتب کمتر از ظرفیت‌های پیش‌بینی‌شده است.

در نقطه مقابل، تجربه شهر میلتن در بریتانیا نشان می‌دهد که موفقیت شهرهای جدید تنها در سایه نگاه توسعه‌محور امکان‌پذیر است. این شهر نه‌فقط به‌عنوان پروژه مسکن بلکه با راهبردی جامع برای تبدیل شدن به مرکز لجستیک و فناوری طراحی شد و امروز یکی از موفق‌ترین شهرهای جدید اروپا با نرخ رشد اقتصادی بالا به شمار می‌رود.

نتیجه این رویکرد، پروژه‌هایی است که حتی اگر از نظر فیزیکی تکمیل شوند، از نظر کارکردی ناکام می‌مانند و نمی‌توانند پاسخ‌گوی نیازهای جمعیتی و اقتصادی باشند.

 

هزینه‌های سنگین، دستاوردهای ناچیز

شهرسازی جدید در ایران هزینه‌های هنگفتی برای دولت به همراه داشته است؛ از تأمین زمین و زیرساخت تا سرمایه‌گذاری در خدمات عمومی و حمل‌ونقل. با این حال، بازدهی این سرمایه‌گذاری‌ها با اهداف اولیه فاصله‌ای معنادار دارد. نرخ بازگشت سرمایه پایین، بهره‌وری اندک، سطح درآمد پایین‌تر از میانگین شهری و نرخ بالای جابه‌جایی ساکنان در بسیاری از این شهرها، نشان می‌دهد که آن‌ها نتوانسته‌اند به مأموریت خود در توسعه ملی عمل کنند.

تجربه جهانی ثابت کرده است که شهرهای جدید می‌توانند به ابزار قدرتمندی برای بازآفرینی اقتصادی، تمرکززدایی از مراکز سنتی و شکل‌دهی به آینده توسعه تبدیل شوند. اما در ایران، این فرصت در سایه ضعف برنامه‌ریزی، غیبت راهبرد اقتصادی، ناکافی بودن زیرساخت‌ها و نگاه صرفاً عمرانی به هدر رفته است.

 

 

برای عضویت در کانال رصد روز کلیک کنید

مطالب مرتبط

آخرین اخبار