به گزارش رصد روز، سریال «آبان» به کارگردانی رضا دادویی و تهیهکنندگی مجید مولایی به پایان رسید. میتوان گفتاز چند نظر سریال آبان یکی از آثار متفاوت شبکه نمایش خانگی بود که با تم مرکزی هوش مصنوعی و دغدغههای اخلاقیاش، مخاطب ایرانی را با روایتی تازه و تفکربرانگیز مواجه کرد.
متاسفانه سریال آبان هم مانند بسیاری از محصولات نمایش خانگی این روزها اگرچه آغازی توجه برانگیز داشت اما هرچه بیشتر به جلو رفت ارتباطش با مخاطب کمتر شد در این نوشتار یک ارزیابی مختصر درباره نقاط قوت و ضعف این سریال داریم که در ۱۷ قسمت پخش شد.
یکی از نقاط قوت «آبان» انتخاب جسورانه موضوع هوش مصنوعی است؛ موضوعی که هنوز در تلویزیون و سینمای ایران بهندرت مورد توجه قرار گرفته است. داستان با طرح یک سؤال اخلاقی شروع میشود: آیا پیشرفت تکنولوژی باید به بهای از بین رفتن مرزهای انسانی تمام شود؟ این درونمایه فلسفی، در کنار روند پرتعلیق سریال، باعث شده مخاطب تنها به دنبال سرگرمی نباشد بلکه درگیر تفکر نیز شود.
خط داستانی سریال اگرچه در قسمتهای میانی دچار افت ریتم میشود، اما در مجموع با طراحی چند گره اصلی و بازی با تضادهای درونی شخصیتها، توانست تعلیق خود را حفظ کند. روایتی که هم درونی است (تقابل درونی آبان با خود) و هم بیرونی (درگیریاش با نهادهای مالی، شریک تجاری، و حتی خانواده).
یکی از نکات مثبت سریال «آبان»، توجه ویژه به فضاسازی فنی و طراحی صحنههای مرتبط با تکنولوژی است. دفاتر تحقیقاتی، جلسات رسمی، سرورها و فضاهای دیجیتال تا حد امکان واقعگرایانه طراحی شدهاند و سریال در تلاش است تا حس دنیایی واقعی اما پیشرفته را القا کند. استفاده از نورپردازیهای سرد، رنگهای نقرهای و آبی، و همچنین موسیقی الکترونیک، فضای علمی-تخیلی سریال را تقویت کردهاند.
شخصیت اصلی یعنی آبان با بازی لاله مرزبان شخصیتی چندلایه است؛ زنی که از یک سو درگیر هیجان و آرمانگرایی علمی است، و از سوی دیگر زیر بار فشارهای اجتماعی، خانوادگی و مالی خم میشود. مرزبان توانسته با نوسانات احساسیاش، طیف گستردهای از احساسات آبان را بهتصویر بکشد، هرچند گاهی در انتقال لایههای درونی شخصیت، بازیاش دچار نوسان میشود.
در مقابل، شهاب حسینی در نقش دکتر طباطبایی، استاد و شریک آبان، حضوری کاریزماتیک و مسلط دارد. او بهخوبی توانسته تضاد درونی شخصیتی را نمایش دهد که میان عقلانیت علمی و قدرتطلبی تجاری در نوسان است. بازی امین حیایی نیز گرچه کمی تیپیکال بهنظر میرسد، اما نقش خود را بهدرستی اجرا کرده و توازن لازم را در برخی صحنههای پرتنش ایجاد میکند.
از ایرادات وارد بر سریال، تیپسازی در برخی نقشهای فرعی است. شخصیتهایی که تنها برای پیشبرد داستان بهکار میآیند و عمق چندانی ندارند. این مسأله بهویژه در روابط خانوادگی آبان و همچنین برخی مدیران دولتی یا سرمایهگذاران دیده میشود.
یکی از بزرگترین مشکلات سریال، نبود تمرکز در روایت بود. داستان اصلی که درباره پروژهی هوش مصنوعی آبان بود، در بخش زیادی از سریال زیر سایه مسائل فرعی مثل روابط خانوادگی، عشقهای نیمهکاره یا درگیریهای مدیریتی قرار گرفت. گاهی حتی بیننده فراموش میکرد خط اصلی داستان چیست!
برخی سکانسها اضافه بهنظر میرسیدند و پیشرفت خاصی در داستان ایجاد نمیکردند، همین باعث شد بخشی از مخاطبان انگیزهشان برای ادامه کاهش پیدا کند. برای مثال در چند قسمت بارها شاهد فلشبک به کودکی آبان و رابطهاش با پدرش بودیم. این فلشبکها بهجای عمق دادن به شخصیت آبان، تکراری و کماثر شدند چون نکته جدیدی به مخاطب اضافه نمیکرد و فقط احساسات رو کش میداد.
شخصیت آریا با بازی امین حیایی که در ابتدا تصور میرفت نقش مهمی در تصمیمهای آبان داشته باشد، کمکم در حاشیه قرار گرفت. سکانسهای دیدار آنها در کافیشاپ، پارک یا مکالمههای کلیشهای احساسی، بدون اینکه تأثیر خاصی در روند داستان داشته باشند، فقط وقت پر میکرد.
یا چند قسمت درگیر ماجرای حاشیهای مادر آبان و اصرارش به فروش یا نگهداشتن خانهی پدری بودیم. این خط فرعی نه ارتباطی با تم اصلی داشت، نه شخصیت آبان رو پیش برد، و نه تأثیر در گرههای داستانی داشت. بیشتر به نظر میرسید برای بالا نگه داشتن زمان قسمتها اضافه شده است.
جلسات بین آبان، دکتر طباطبایی، و بقیه اعضای تیم که فقط دور میز نشسته بودند و درباره یک مسئله یا بودجه حرف میزدند، با ریتم کند و دیالوگهای تکراری همراه بودند. مثلاً بحثهای پشتسر هم درباره گرفتن بودجه از سرمایهگذار، حداقل در سه قسمت تکرار شد.
با اینکه طراحی صحنه نسبت به آثار مشابه بهتر بود، اما از نظر کارگردانی و قاببندی، سریال نوآوری خاصی نداشت. اکثر پلانها ایستا و مبتنی بر گفتگو بودند. کمتر شاهد سکانسهایی با خلاقیت بصری یا زبان سینمایی خاص بودیم.
با وجود محوریت موضوع هوش مصنوعی، سریال بهجز چند اصطلاح کلی، خیلی وارد عمق ماجرا نشد. جنبههای علمی و فنی پروژه بیشتر در حد دیالوگهای سطحی بود. این موضوع باعث شد مخاطبی که دنبال یک داستان علمی جدی بود، احساس سطحی بودن کند.
نقطهضعف دیگر، پایانبندی سریال است که با وجود بار معنایی قابلتأمل، تا حدی ناگهانی و فاقد پرداخت کافی است. بهنظر میرسد نویسندگان برای جمع کردن گرههای مختلف داستانی عجله کردهاند و برخی شخصیتها بدون نتیجهگیری مشخص، کنار گذاشته میشوند.
«آبان» را میتوان یکی از معدود تلاشهای جدی در نمایش خانگی ایران دانست که سراغ ژانر علمی-فلسفی رفته است. سریالی که با تمرکز بر هوش مصنوعی، مسائل اخلاقی، هویت زنانه، و قدرت، داستانی جدید را روایت کرده است. با همهی فراز و فرودها، «آبان» نشان داد که نمایش خانگی میتواند فراتر از ملودرامهای خانوادگی حرکت کند و مخاطب را به فکر و چالش دعوت کند.