آینده اقتصاد تاریک است!

چیزی که باید نگرانش باشیم همین تغییر ایدئولوژی خرده‌بورژوازی یا همان طبقه متوسط ایرانی است. از من بشنوید؛ آینده اقتصاد تاریک است.

به گزارش رصد روز، با گذشت یک سال از حمله ۷ اکتبر و آغاز نسل‌کشی اسرائیل در غزه و حالا در لبنان، صدای فغان و اعتراض از سنگ درآمده اما از محمود احمدی‌نژاد نه! او در این مدت کوچک‌ترین اظهارنظری درباره مهم‌ترین بحران منطقه نکرده است؛ بحرانی که حالا با ترور اسماعیل هنیه در تهران و سید حسن نصرالله در بیروت، و حمله موشکی تلافی‌جویانه به اسرائیل پای ایران را هم کاملاً به میان کشیده است.

طبیعتاً برای آن‌هایی که سخنرانی غرای او در دوران ریاست‌جمهوریش درباره اسرائیل را به یاد دارند، این سکوت بسیار عجیب است؛ سخنرانی‌هایی که در آن‌ها احمدی‌نژاد خواستار نابودی اسرائیل می‌شد، همایش انکار هولوکاست برگزار می‌کرد و آن اتفاقی تاریخی را زیر سئوال می‌برد. به واقع چرا سیاستمداری که زمانی دشمن شماره یک اسرائیل به حساب می‌آمد این روزها در برابر جنایت‌های اسرائیل ساکت است؟

اظهارنظر درباره این سکوت کم نیست. بازار تحلیل‌ها و حدس‌ها داغ است. مهم‌ترین تحلیل‌ها او را فردی خبیث و موجودی ضدایرانی می‌دانند که با اظهارات ضداسرائیلی خود تنش میان ایران و اسرائیل را به بالاترین درجه رساند و حالا که ایران درگیر تنش شده خود را کنار کشیده است. برخی دیگر حتی بحث جاسوس‌بودن او را به میان می‌کشند.

تحلیل‌های موجود همگی در چارچوبی سیاسی قرار می‌گیرند؛ چارچوبی که در دوران انتخابات ۸۴ و در پی صف‌آرایی سنتی اصلاح‌طلب-اصول‌گرا ساخته شد. این چارچوب، صرفاً به حلقه‌ها و گروه‌های سیاسی نظر دارد و این حلقه‌ها و گروه‌ها را به لحاظ روان‌شناسی تحلیل می‌کند. از آنجا که تحلیل‌گر مستقل کم داریم و معدود تحلیل‌گرانِ موجود، اغلب عضو قبیله‌های اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا هستند که به مدت پنج دهه با هم دمخور بوده‌اند، جای تعجب نیست که مبنای تحلیل‌های «سیاسی»، شناخت شخصی و ارزیابی‌های سطحی روان‌شناختی یا اخلاقی باشد.

اما سکوت احمدی‌نژاد را باید در سطحی عمیق‌تر و اجتماعی‌تر تحلیل‌ کرد. در این سطح از تحلیل احمدی‌نژاد، سیاستمدار باهوشی است که به پایگاه اجتماعی خود وفادار است. او همان موضع‌‌گیری‌ای را انجام می‌دهد که پایگاه اجتماعی‌اش دارد و از او می‌خواهد. اما این پایگاه اجتماعی او چیست و چه موضعی درباره اسرائیل دارد که احمدی‌نژاد را به چنین سکوتی کشانده است؟ پاسخ من این است: خرده‌بورژوازی.

احتمالاً این عنوان به گوشتان ناآشناست یا اگر اسمش را شنیده باشید فکر کرده باشید این واژه هم یکی از آن واژه‌های مندرس مارکسیستی است. اما از من بشنوید که این عنوان و این طبقه برای فهم جامعه کنونی ایران و تحولاتش بسیار به کار می‌آید چرا که موضع‌گیری‌های این طبقه یکی از پارامترهای بسیار تاثیرگذار در آینده جامعه ایران است.

در تحلیل‌های کلاسیک جامعه‌شناسی، دو طبقه اصلی جامعهْ سرمایه‌دارها و کارگران هستند (برخلاف تصورتان این فقط تحلیل مارکسیست‌ها نیست و جمله جامعه‌شناسانی که روی قشربندی اجتماعی کار کرده‌اند آن را قبول دارند) اما بین این دو طبقه که یکی صاحب سرمایه و کارخانه‌ها و دیگری فقط صاحب نیروی کار خودش بود، طبقه دیگری هم هست که صاحب چیزهای کوچکی است و تولیدی در مقیاس کوچک دارد. به عبارت دیگر خرده‌مالک است و دستی در تولید خرد دارد.

در دوران ماقبل مدرن خرده‌بورژواها زمین‌داران کوچک یا پیشه‌وران شهرها بودند. در دوران مدرن، قشر عظیمی از کارمندان دولتی و بخش خصوصی خدماتی و مغازه‌داران و روشنفکران (و کلاً نیروهای فکری) هم اضافه شدند. اولی را خرده‌بورژوازی سنتی خواندند و دومی را خرده‌بورژوازی مدرن. باز اگر این اصطلاح به گوشتان آشنا نیست باید بگویم برخی این خرده‌بورژوازی را طبقه متوسط هم صدا می‌زنند.

تکلیف بورژوازی (همان سرمایه‌دارها) و پرولتاریا (همان کارگرها) روشن بود اما تکلیف خرده‌بورژوازی نه. رینهارد بندیکس لیبرال (که شاید کتاب معروفش درباره ماکس وبر را خوانده باشید) معتقد بود خرده‌بورژوازی بخشی از بورژوازی است چرا که به لحاظ کارکردی بخشی از کارکردهای این طبقه را انجام می‌دهد؛ از جمله کارهای مدیریتی و اداری و حتی سیاسی که قبلاً محدود به بورژواها بود. سی.رایت میلز جامعه‌شناسی آمریکایی آن‌ها را بخشی از طبقه کارگر می‌خواند چرا که مانند این طبقه زیر سلطه بورژوازی است. از اصحاب نظریه تضاد، دارندورف معتقد بود که نه! این طبقه دو بخش است؛ بخشی از آن بورژوازی و بخشی از آن طبقه کارگر. در نهایت کسانی مانند پولانزاس معتقد بودند که این خرده‌بورژوازی طبقه‌ای است برای خود.

وارد جزئیات درباره ماهیت این طبقه نشویم. صرفاً خواستم اشاره‌ای بکنم که این طبقه‌، طبقه‌ای است مهم که ذهن بسیاری از جامعه‌شناسان از طیف‌های مختلف را به خود مشغول کرده است و لفظ خرده‌بورژوازی چیزی برساخته مارکسیست‌ها نیست.

اما چرا این طبقه در ایران امروز مهم است؟ برای پاسخ باید ویژگی‌های ساختاری این طبقه را توضیح دهم. خرده‌بورژوازی طبقه‌ای است میان طبقه کارگر و طبقه بورژوا. معروف است که می‌گویند خرده‌بورژوازی همیشه در میان ترس از پرولتاریا شدن (از دست دادن مالکیت چیزهایی که دارد) و آرزوی سرمایه‌دارشدن در نوسان است. همین ترس و آرزو، مهم‌ترین ویژگی‌های این طبقه را می‌سازد.

اولین ویژگی خرده‌بورژوازی این است که چشمی به مزیت‌های طبقه بالا دارد. همیشه حسی از بی‌عدالتی در میان طبقه نسبت به طبقه بالا وجود دارد. به لحاظ اقتصادی، آن‌ها رابطه خوبی با سرمایه‌های بزرگ ندارند. یادتان هست که راننده‌‌ّ‌های تاکسی در آغاز به کار اسنپ چقدر با آن مخالف بودند؟ خرده‌بورژواها دارایی‌های کمی دارند که توان رقابت با سرمایه‌های بزرگ را ندارد و می‌دانند که سرمایه‌های بزرگ آن‌ها را خواهند بلعید. به لحاظ سیاسی، به نظرشان بالایی‌ها – سرمایه‌دارها، هزارفامیل‌ها، آقازاده‌- بدون اینکه «شایستگی» و صلاحیتی داشته باشند، در مصادر قدرت قرار گرفته‌اند. حجم پیام‌های واتساپی با همین مضمون این‌قدر برایتان فوروارد شده که لازم نیست من در این زمینه مثالی بیاورم. زمانی از نظر «مردم» -یعنی همین خرده‌بورژوازی- همه ساختمان‌های بلند در تهران و شهرهای دیگر، مال فرزندان رفسنجانی بود، حالا ما آقازاده‌های دیگر یا نهادهای بالادستی است.

دومین و مهم‌ترین ویژگی خرده‌بورژوازی، نگاهش به دولت است. با اینکه خرده‌بورژوازی دل خوشی از دولت ندارد – دولتی که مدام مالیات می‌گیرد و دارایی‌های محدود این طبقه را محدود می‌کند- اما باز تنها امید این طبقه همین دولت است. در واقع دو نردبان مهم برای تحقق آرزوی همیشگی خرده‌بورژوازی، یکی بوروکراسی دولتی و دیگری نهاد آموزش بوده است. این دو در ایران، در ایجاد چیزی که امروز آن را طبقه متوسط می‌نامیم – نام مستعار خرده‌بورژوازی- بسیار مهم بوده‌اند. خرده‌بورژوازی همیشه چشم دارد که دولت موقعیتش را ارتقا دهد. خرده‌بورژوازی، آنطور که پولانزاس می‌گوید همیشه دلبسته افسانه «ترقی» و «ارتقای اجتماعی» برحسب «شایستگی» است و به نظرش دولت، نهاد بی‌طرفی است که اگر برحسب شایستگی اداره شود، این فرصت را برای او – یا دست‌کم فرزندانش- فراهم می‌کند که از این نردبان بالا رود و موقعیتش بهتر شود. بنابراین به هر ندایی از درون دولت که چنین وعده‌ای می‌دهد گوش می‌سپارد و دل می‌بندد. به‌خصوص که اهل تحولات انقلابی و تند نیست چرا که نمی‌داند در پی این تحولات دارایی‌ّ‌های محدودش چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد.

در اینجا باید چهره ژانوسی خرده‌بورژوازی یا همان طبقه متوسط را بشناسید. این طبقه دلبسته دولت قوی است که مسیر ارتقای او را صاف کند. اما این علاقه خود را به دو صورت کاملاً متفاوت نشان می‌دهد: یکی به صورت مطالبه «شایسته‌سالاری» اصلاح‌طلبانه که وضعش را از طریق اصلاح و مدیریت تکنوکراتیک بهبود بخشد و دیگری به صورت مطالبه «دولت قدرقدرت» فاشیستی که این طبقه را از شر مشکلات رها کند. یعنی ممکن است گاهی از دولت اصلاح‌طلب حمایت کند که مشکلات را به صورت تکنوکراتیک حل کند و موقعیت اقتصادی این طبقه بهبود بخشد و گاهی از دولت فاشیستی یا پوپولیستی که از طریق زور و پول او را از خطر سقوط مصون کند.

حالا ارتباط این طبقه با احمدی‌نژاد چیست؟ مگر احمدی‌نژاد طرفدار مستضعفین و محرومان نبود؟ تصویری که احمدی‌نژاد در ابتدای ریاست‌جمهوریش ارائه می‌داد، حضور در میان مردمان فقیر شهرستانی و چه بسا روستایی بود. بدیهی است که احمدی‌نژاد به این طبقه هم نظر داشت و به لحاظ ایدئولوژیک به تصویر همراهی خودش با آن‌ها نیاز داشت. در سفرهای استانی‌اش کم تراول‌های پنجاه‌ تومانی بین‌شان پخش نکرد. اما بیاید عملکرد او را در سطحی کلان‌تر ببینیم.

یکی از مهم‌ترین پروژه‌های احمدی‌نژاد به اسم طرح بنگاه‌های زودبازده، چندین هزار میلیارد تومان را در قالب وام زودبازده تقسیم کرد. عدد مشخصی از میزان کل این پول در دست نیست. طرح در واقع یک طرح اشتغال‌زایی بود و چون شکست خورد (گزارش‌ نهادهایی مانند بانک مرکزی یا مرکز پژوهش‌ها یا سازمان بازرسی ارقام از ۴۰ درصد تا ۶۰درصد «انحراف» در تخصیص را نشان می‌دهند) دولت عملاً گزارش درستی درباره هزینه‌کرد این طرح ارائه نداد. به‌علاوه باید حساب کنیم که ارزش امروزی میزان پول پخش‌شده چقدر است (با این حساب سرانگشتی که ارزش پول ملی از آخرین سال دولت محمود، ۶۰ برابر کمتر شده است.)

احمدی‌نژاد همچنین طرح‌های مختلفی برای استخدام‌های عظیم اجرا کرد. یکی از آخرین طرح‌های او طرح «مهر کارآفرین» بود که قرار بود طی آن ۵۰۰ هزار نفر استخدام شوند.

فکر می‌کنید گروه هدف این پول‌ها و استخدام‌ها چه کسانی بودند؟ همین خرده‌بورژوازی! طرح بنگاه‌های زودبازده دقیقا قبایی بود که برای تن خرده‌بورژوازی و گسترش آن دوخته شده بود؛ وام کوچک برای کسانی که کسب‌وکار و دارایی‌ها کوچکی داشتند. استخدام دولتی همان‌طور که اشاره کردم یکی از راه‌های ارتقای اجتماعی خرده‌بورژوازی است.

ممکن است بگویید که این استخدام‌ها غیرقانونی یا فاقد اصول «شایستگی» بوده یا وام‌ها پول هدردادن بوده. من با این وجه قضیه کار ندارم. طبیعتاً احمدی‌نژاد کسانی را استخدام کرده که به لحاظ ایدئولوژیک به او نزدیک بوده‌اند. وام‌ها البته ورای مرزهای ایدئولوژیک بود. مهم این است که به طبقه خرده‌بورژوازی خدمتی کرد که هیچ‌کس قبل و بعد از او نکرد.

تغییر ایدئولوژی خرده‌بورژوازی
اما باز این سئوال می‌ماند که رابطه احمدی‌نژاد با خرده‌بورژوازی چه ربطی دارد به اینکه او زمانی دشمن خونی اسرائیل بود و حالا درباره جنایات آن ساکت است؟ به عبارت دیگر این رابطه چه ربطی دارد به اینکه احمدی‌نژاد تغییر ایدئولوژی داده است؟ پاسخ این است که چون خرده‌بورژوازی تغییر ایدئولوژی داده است!

همان‌طور که گفتم خرده‌بورژوازی برای تحقق آروزهایش و مصون‌ماندن از تحقق ترس‌هایش همیشه دلبسته دولت است. احمدی‌نژاد با شعار توزیع پول نفت سر سفره‌ها دل این طبقه را برد. این طبقه که همیشه عاشق دولت قوی است نه یک دل که صد دل عاشق شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» او شده بود. رجزهای ضداسرائیلی و اینکه قطعنامه‌ها اثری نخواهد داشت، حس ملی‌گرایی این طبقه را ارضا می‌کرد.

ممکن است که بگویید همه اینجور نبودند. طبیعتا همین طور است. در یک طبقه همه یک‌جور عمل نمی‌کنند. اما همان‌طور که گفتم باید چهره‌ ژانوسی خرده‌بورژوازی را مدنظر داشت. بخشی از این طبقه که در ایران «طبقه متوسط فرهنگی» خوانده می‌شود به واسطه تحصیلات شاید با وعده‌های احمدی‌نژاد وسوسه نشد و حتی در جنبش سبز در برابر او ایستاد اما بخش تاثیرگذاری از این طبقه او را همراهی کرد و از او نفع برد.

مشکل از جایی آغاز شد که سیاست‌های اقتصادی احمدی‌نژاد به دیوار خورد. سیاست پخش پول و شغل بخشی از سیاست‌های او بود، بخش مهم‌تر خصوصی‌سازی و از بین بردن نهاد دولت بود. سیاست‌های ستیزه‌جویانه با جهان – از جمله همان لفاظی‌های ضداسرائیلی- راه بر تجارت ایران با جهان بست و رکودی بی‌سابقه را تحمیل کرد. خصوصی‌سازی‌ها نهاد دولت را چنان لاغر و پژمرده کرد که دیگر استخدام در دولت راه ارتقای اجتماعی نبود. نظام آموزشی چنان خصوصی شد که دیر کمتر دست این طبقه به بخش باکیفیت آن می‌رسید که به دانشگاه برود. تحریم و مالی‌شدن و صنعت‌زدایی از اقتصاد کشور چنان با سرعت پیش رفت که اصلا اگر تخصصی هم داشتید کاری نبود. اگر کاری بود، سرکوب مزدی چنان خشن اجرا شده بود که صرف نمی‌کرد به کاری مشغول شوید. تحریم و تحولات بازار نفت هم شیر پول را بست. احمدی‌نژاد همه راه‌های ارتقا و بهبود زندگی این طبقه را نابود کرده بود. ماه عسل او و طبقه خرده‌بورژوا به پایان رسید.

به نظر می‌رسید همه چیز برای احمدی‌نژاد تمام شده باشد و او حتی پایگاه طبقاتی خودش را هم از دست داده باشد. اینجا ست که باید به هوش او آفرین گفت. او تحولات اجتماعی را به خوبی رصد می‌کرد.

سیاست‌های احمدی‌نژاد و پشت‌بندش سیاست‌هایی که روحانی و رئیسی با شدت اجرا کردند، موجی از رکود اقتصادی، سپردن جامعه به دست بازار بی‌رحم و بی‌قاعده، و اتمیزه‌شدن جامعه به بار آوردند که به اضافه محدودیت‌های ایدئولوژیک در سبک زندگی، تقریباً زندگی را برای خرده‌بورژوازی ناممکن کرد. بخش مهمی از این طبقه اگر توانست مهاجرت کرد.

در پاسخ به این فشارها، ایدئولوژی‌ها و وعده‌های جدیدی برای تحمل‌پذیرکردن وضعیت سربرآوردند. بخشی از این وعده‌ها این بود که دولت هیچ‌کاره است و آدم‌ها باید خودشان «تلاش» کنند تا پولدار شوند. این وعده حالا در قالب ریلزهای اینستاگرامی مرزهای جنون را رد کرده است. هر روز و شب کسانی هستند که به دوربین خیره می‌شوند و با لحنی آمرانه شما را مسئول بدبختی‌ّهای خودتان می‌خوانند. آن‌ّ‌ها به شما می‌گویند اگر فلان مبلغ درآمد ماهانه نداشته باشید بی‌عرضه‌اید. این مبلغ در روایت آقای سیاح – از مشاوران محمدباقر قالیباف- ده میلیون تومان بود اما حالا در تبلیغات اینستاگرامی از کانال ۵۰ میلیون تومان را هم عبور کرده است. این یک وعده بود.

وعده دیگر این بود که کسی خارج از نظام سیاسی باید بیاید و ما را نجات دهد. برای مردم مستاصلِ از همه‌جا وامانده -مردمی که دولت گردنشان نمی‌گرفت و چه بسا به خاطر حجاب اختیاری پس گردنشان هم می‌زد- وعده‌ای دلپسند بود. حالا خرده‌بورژوازی که روزها پیام‌های واتساپی شوهرعمه‌ها درباره روزگار خوش اعلی‌حضرت را می‌خواند یا شب‌ها پای ایران‌اینترنشنال خیال آزادی بعد از براندازی را به قیمتی گزاف می‌خرید، تغییر ایدئولوژی داده بود. وعده منجی چنان برای این طبقه دلسپند و خوش‌آهنگ بود که در آخرین ورژن به منجی‌گری نتانیاهو – مردی که ۴۲ هزار نفر را کشت و ۳۶۰ کیلومتر مربع خاک غزه را به معنای واقعی کلمه به توبره کشید- ایمان آورد!

احمدی‌نژاد آدم این طبقه است و این طبقه را خوب می‌شناسد. به تمام ارزش‌ّ‌ها و مُدهای این طبقه احترام می‌گذارد. با رسانه‌های آمریکایی مصاحبه می‌کند، با داف‌های سلبریتی آمریکایی چت می‌کند، حتی بوتاکس می‌کند و اصرار دارد با زخم‌های بوتاکسی که هنوز خوب نشده در ملاعام حاضر شود تا برادریش را ثابت کند. «من هم یکی مثل شماهام.»

با همه این احوال، احمدی‌نژاد فقط یک نشانه (سیمپتوم) است. سکوت او در برابر جنایات اسرائیل فقط بازتابی از تغییر ایدئولوژی در میان خرده‌بورژوازی ایرانی است. همراهی او با خیالات خرده‌بورژوازی تغییرایدئولوژی‌داده لزوماً منجر به تاثیرگذاری سیاسی در آینده نخواهد شد. هرچه باشد این طبقه نامردتر از این حرف‌هاست و شاید رضا پهلوی را پسند کند که سه‌تیغه می‌کند و کراوات هم می‌زند. تازه با نتانیاهو هم رفیق‌تر است!

مسئله اصلی همین تغییر ایدئولوژی خرده‌بورژوازی در ایران است که احمدی‌نژاد را دنبال خود کشیده، از او عبور کرده و حالا بخش مهمی از آن سلطنت‌طلب شده است. توجه داشته باشید که این خرده‌بورژوازی همیشه پایگاه اصلی نظام سیاسی بعد از انقلاب بوده است؛ چه آن بخشی که مذهبی بوده و از نظام حمایت می‌کرد و چه بخشی که فرهنگی‌تر و «مدرن‌تر» بوده و حامی اصلاح‌طلبان بوده. حالا این طبقه از استیصال گرایش‌های شدید فاشیستی از خود نشان می‌دهد. دیگر جای مثال‌زدن درباره این گرایش -که هر روز نمونه تازه‌ای از آن ما را شگفت‌زده می‌کند- در این مقاله نیست.

خلاصه و سربسته بگویم: چیزی که باید نگرانش باشیم همین تغییر ایدئولوژی خرده‌بورژوازی یا همان طبقه متوسط ایرانی است. از من بشنوید؛ آینده اقتصاد تاریک است.

برای عضویت در کانال رصد روز کلیک کنید

مطالب مرتبط

آخرین اخبار