پس از انقلاب صنعتی، جهان ما شکل دیگری به خود گرفت. اگر به قضاوت اعداد باور داشته باشیم، این نکته بر ما محرز است که کیفیت زندگی بشر در دو قرن اخیر رشد چشمگیری داشته است؛ آنچنان که کیفیت زندگی ما در حال حاضر به هیچوجه با کیفیت زندگی اجداد ما در دوقرن گذشته قابل قیاس نیست. به باور بنده، در اثبات این ادعا ذکر همین نکته کافی است که ما بسیار بیشتر از آنان زندگی میکنیم و فرزندانمان بسیار کمتر از فرزندان آنان میمیرند. به بیان دقیقتر، درست همانطور که دیوید رومر بیان میکند، متوسط درآمد سرانه ایالاتمتحده آمریکا و اروپای غربی، ۱۵ تا ۳۰برابر دوقرن پیش است؛ وضعیتی که اگر در دیگر کشورهای جهان هم به همین اندازه نباشد، آنچنان دور از آن نیز نیست؛ امری که آنچنان کیفیت زندگی بشر را متحول کرد که اقتصاددانانی دیگر همچون ادد گلر، مانند دیوید رومر، جهش خیرهکننده رشد اقتصادی در دو قرن اخیر را اتفاقی بیمانند در طول تاریخ زندگی بشر قلمداد میکنند و از آن با عنوان نقطه عطف یاد میکنند؛ نقطه عطفی که تاریخ زندگی بشر را به دو قسمت تقسیم میکنند؛ دو قسمتی که گویی بخش اول دیگر ربطی به بخش دوم آن ندارد، آنچنان که گویی قبل و بعد از آن به دو سرنوشت متفاوت مربوط است.
پس از انقلاب صنعتی، بهمرور تمام دولت-ملتها بهدرستی فهمیدند که رشد اقتصادی بالاتر باید هدف آنها باشد. رشد اقتصادی بیشتر به معنای کالا و خدمات بیشتر، باکیفیتتر و ارزانتر است. مضاف بر این، رشد اقتصادی بیشتر قرین کالاها و خدمات متنوعتر است. به دیگر سخن، در رشد اقتصادی بیشتر ما در حال محقق کردن نداشتهها و در پی به واقعیت رساندن رویاها و شدنی کردن نشدنیها هستیم؛ گویی رشد اقتصادی همان غول چراغ جادویی است که اگر صبر کنیم، رویاهایمان را یکبهیک برآورده خواهد کرد. رشد اقتصادی بیشتر، ما را از فقر خارج کرد، ما را باسوادتر کرد، به ما طول عمر بیشتری بخشید و امکاناتی داد که در بهترین حالت زمانی در رویاهای ژول ورن ممکن بود. حال با این توضیح چه کسی جرات دارد که این رویای خواستنی نوع بشر را تحقیر کند؟
براساس علم اقتصاد، هر انسانی به دنبال حداکثر کردن مطلوبیت خویش است و این هدف محقق نمیشود، مگر با افزایش مصرف کالاها و خدمات. حال معجزه رشد اقتصادی همانطور که بیان کردیم، همین امر بود. رشد اقتصادی با خود امکان مصرف بیشتر را برای بشر فراهم کرد و درست به همین دلیل بود که به هدف هر دولت-ملتی بدل شد. لکن، داستان نوع بشر به آن آسانی که انتظار میرفت، پیش نرفت. یکی از دستاندازهای این روایت اثرات جانبی رشد اقتصادی بود؛ امری که با عنوان آلودگیهای زیستمحیطی از آن یاد میشود. در واکنش به این مساله که سال به سال وضعیت نگرانکنندهتر شد، برخی در تکاپوی آن افتادند که در برابر آن بایستند؛ امری که در ظاهر ساده، اما در عمل سخت دشوار است. برای همین است که نورد هاوس کتاب خود را با این پرسش آغاز میکند: «کامپیوتر بیشتر یا درختان بیشتر؛ کدامیک میراث بهتری برای آیندگان است؟» تصور عمومی موجود در مواجهه با آلودگیهای محیطزیستی خواهناخواه در چند سال اخیر به سمت ضدیت با مصرفگرایی و سودگرایی تغییر جهت داده است. به زعم آنان تلاش برای مصرف و سود بیشتر متهم اصلی وضعیت فعلی است. لکن، آنها توجه نمیکنند که در صورت کنار گذاشتن این دو هدف، دیگر قرار نیست امکانات سابق را داشته باشیم. زمانی که در حال حفظ محیطزیست هستیم و پیوسته ادعای اخلاقی به کار خود ضمیمه میکنیم، باید به خاطر داشته باشیم که هزینه این کار، کاستن از امکانات برای آیندگان است؛ کاستن از پیشرفتهای تکنولوژیک است؛ فیالمثل، کاستن از تعداد جانهایی است که میتوانستیم با پیشرفتهای علمی و فنی آنها را در آینده نجات دهیم. حال مدافعان بیقید و شرط محیطزیست باید پاسخ دهند که آیا صرفنظر کردن از این رویاها اخلاقی است؟
هر انسانی دستگاه تفسیر و تحلیل خود را دارد. نگارنده دستگاه تفسیر و تحلیل خود را اقتصاد نئوکلاسیک میداند. مبتنی بر این دستگاه تفسیر و تحلیل، ما دو بازیگر داریم: مصرفکننده و تولیدکننده. ماهیت این دو بازیگر آن است که به ترتیب به دنبال مصرف و سود بیشتر باشند. درافتادن با این دو ویژگی کاری عبث است. درست همانطور که کمونیستها شکست خوردند، دیگران هم شکست خواهند خورد. پس راهحل مساله محیطزیست جای دیگر است. درست مشابه آنچه ما از منحنی کوزنتس آموختیم، تحقق این رویا که ما به رشد اقتصادی خود ادامه دهیم و کره زمین خود را از اثرات جانبی آن در امان نگه داریم، شاید امروز یک رویا باشد، اما همانطور که به مدد رشد اقتصادی توانستیم رویاهای سابق را به واقعیتهای بدیهی امروز بدل کنیم، به باور نگارنده در این امر هم موفق خواهیم بود؛ اگر به قدرت پیشرفت تکنولوژی باور داشته باشیم.
البرز نظامی، دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه تهران