توافق اجباری قالیباف و لاریجانی

​شکل‌گیری ائتلافی میان جریان «راست نو» (علی لاریجانی) و «راست میانه» (حدادعادل و قالیباف) علیه «راست رادیکال» (جریان خالص‌گرایان) می‌تواند هم جریان راست را از شرایط فعلی خارج کند و هم کشور را از خطر درافتادن به یک شرایط دشوار بزرگ‌تر نجات...

​شکل‌گیری ائتلافی میان جریان «راست نو» (علی لاریجانی) و «راست میانه» (حدادعادل و قالیباف) علیه «راست رادیکال» (جریان خالص‌گرایان) می‌تواند هم جریان راست را از شرایط فعلی خارج کند و هم کشور را از خطر درافتادن به یک شرایط دشوار بزرگ‌تر نجات دهد.

به گزارش رصد روز،  شکل‌گیری ائتلافی میان جریان «راست نو» (علی لاریجانی) و «راست میانه» (حدادعادل و قالیباف) علیه «راست رادیکال» (جریان خالص‌گرایان) می‌تواند هم جریان راست را از شرایط فعلی خارج کند و هم کشور را از خطر درافتادن به یک شرایط دشوار بزرگ‌تر نجات دهد.

شورای ائتلاف نیروهای انقلاب یا شانا قرار بود روز گذشته (پنجشنبه ۲۵ خرداد) جلسه‌ای برگزار کند. خبرگزاری فارس گزارش داد که سخنران اول این نشست اصولگرایان که انتخابات آینده مجلس را کلید خواهد زد، محمدرضا باهنر است؛ کسی که به علی لاریجانی بسیار نزدیک است و در مجلس هم به عنوان نایب‌رئیس و هم کارگزار اصلی او در صحن علنی فعالیت می‌کرد. آیا اصولگرایان در حال انتخاب یک ائتلاف جدید هستند؛ تشکیل یک ائتلاف علیه جبهه پایداری با همکاری علی لاریجانی که باید آن را «ائتلاف راست نو و راست میانه علیه پایداری» خواند؟ اما هر کدام از این تقسیم‌بندی‌ها به چه معناست و چرا این ائتلاف می‌تواند به صلاح اصولگرایان و مهار راست رادیکال باشد؟

‌جریان راست یا اصولگرایی؟

اگر در گذشته و حتی تا دهه ۷۰، راست و چپ تعریفی داشت،  بعد از شکل‌گیری جریان اصلاح‌طلبی، راست معنای قدیم خود را از دست داد. برای شناخت راست و چپی که در گذشته حول محورهای اقتصادی تعریف می‌شدند، مؤلفه‌هایی وجود داشت که امروز دیگر آن کارکردهای سابق را ندارد. چپ‌های دیروز به لحاظ اقتصادی لیبرال شدند و راست‌ها دیگر خواهان مداخله بیشتر دولت در بازار. چپ‌های دیروز خواهان آزادی‌های بیشتر اجتماعی هستند و راست‌های دیروز از محدودیت‌های بیشتر مسائل اجتماعی و طرح صیانت حمایت می‌کنند. با این حال اگر بخواهیم مجموعه آنها که خودشان را در مقابل جریان اصلاحات، تحول‌خواه و اعتدال‌گرا تعریف می‌کنند، نام‌گذاری کنیم، خودشان به آن اصولگرایی می‌گویند. اما اگر بخواهیم بر اساس آنچه آنها به خودشان نسبت می‌دهند حرف بزنیم، در نام‌گذاری دچار مشکلاتی خواهیم شد، از‌جمله بر سر واژه «اصولگرای نو»؛ چرا‌که جریان قالیباف که امروز در میانه اصولگرایان قرار دارد، خود را «نواصولگرایی» تعریف می‌کند، در حالی که امروز اصولگرای نو واژه‌ای است که می‌توان به لاریجانی نسبت داد. از همین‌رو، اطلاق واژه راست و تقسیم‌بندی این جریان ذیل آن به سه شاخه «راست نو»، «راست میانه» و «راست رادیکال» می‌تواند گویاتر از تقسیم‌بندی «اصولگرایان نو»، «اصولگرایی میانه» و «اصولگرای رادیکال» باشد. با تأکید بر اینکه بر سر نام‌گذاری آنها هیچ اصراری وجود ندارد، به اصل موضوع که شکل‌گیری یک تقسیم‌بندی جدید حول محور «حاضران در قدرت» است، توضیح خواهیم داد که «چرا همکاری راست نو با راست میانه» می‌تواند به نجات خود راست (یا همان اصولگرایان) هم منجر شود.

‌سه‌گانه راست

امروز یک سر این طیف راست علی لاریجانی و مجموعه کسانی است که با او در دوران‌ مختلف در مجلس فعالیت می‌کردند و یک سر دیگر آن جریان پایداری و اقتدارگرایان که قائل به حضور بیشتر نظامیان در قدرت هستند. در میانه این دو سر طیف، جریانی در وسط قرار دارد که آن را باید «راست میانه» نامید؛ جریانی که قالیباف و حدادعادل آن را نمایندگی می‌کنند. ‌اما چرا علی لاریجانی را باید «راست نو» یا «اصولگرایان نو» خواند؟ برخلاف آنچه قالیباف تلاش می‌کند با واژه‌هایی مانند «نواصولگرایی» و «حکمرانی نو» برای خود برندسازی کند. به این دلیل که قالیباف در منطقه‌ای در سیاست ایستاده که در پیوند با راست میانه و شورای ائتلاف است. او نخواسته (و نمی‌تواند) خارج از این حیطه خودش را در عمل به یک جریان جدید تبدیل کند. آنچه از علی لاریجانی نیز یک راست نو ساخت، خواسته خود او نبود، بلکه این جریان «راست میانه» (شورای وحدت اصولگرایان) بود که حتی در مرداد سال ۹۸ حاضر نشد نماینده لاریجانی را نیز در شورای خود بپذیرد تا با همکاری او لیست اصولگرایان برای انتخابات مجلس یازدهم بسته شود. این مسئله وقتی به ردصلاحیت لاریجانی می‌رسیم شدت بیشتری می‌گیرد. وقتی محسن رضایی، زاکانی و قاضی‌زاده‌هاشمی صاحب صلاحیت برای کشورداری تشخیص داده می‌شوند اما علی لاریجانی بیرون از دایره می‌ماند، پیام روشنی در سیاست دارد به این معنا که جایگاه او در سیاست باید در منطقه‌ای جدید تعریف شود. با این همه، هدف از نوشتن این مقاله نشان‌دادن این مسئله است که تنها راه‌حل جریان راست میانه برای آنکه بتواند در انتخابات جاری همچنان دست برتر را در مجلس و قوه مقننه داشته باشد، ائتلاف با «راست نو» است. در غیر این صورت، راست رادیکال (جریان پایداری) آنها را همچون علی لاریجانی حذف خواهد کرد.

‌متغیرهایی که تمایز  را  روشن می‌کند

به‌طور خلاصه راست رادیکال عبارت است از جریان پایداری، جریان شریان که به‌تازگی شروع به فعالیت‌های انتخاباتی کرده است و به علاوه مجموعه‌ای از رسانه‌ها و افرادی که به جلیلی و پایداری‌ها نزدیک هستند با وجود آنکه به‌طور رسمی عضوی از آنها به حساب نمی‌آیند. این دسته را در اشتراک مواضع با جریان پایداری به خوبی می‌توان شناخت. برای مثال کیهان را می‌توان جزء این دسته قرار داد. راست میانه شامل گروه‌های مختلف عضو در شورای ائتلاف اصولگرایان است که رهبری آن را حدادعادل بر عهده دارد. گروه‌هایی که پیش‌تر هم با نام‌های اختصاری «شانا» (شورای ائتلاف نیروهای انقلاب) یا «جمنا» (جمعیت مردمی نیروهای انقلاب) شناخته می‌شدند. تصمیم‌گیرندگان اصلی در این طیف از اصولگرایان، دو حزب مهم و در سایه رهپویان و ایثارگران انقلاب اسلامی است. علاوه بر آنها اشخاص خاصی نیز به صورت فردی در این نیروها تأثیرگذار هستند که مشخصا طیف جوان‌تر این جریان آنها را با عنوان «پدرخوانده‌ها» نقد می‌کنند. راست نو  علی لاریجانی و مجموعه‌ای وسیع از نمایندگان سابق مجلس در دوره‌های هشتم تا دهم را شامل می‌شود. این نیروها را نمی‌توان با تشکیلات سیاسی خاصی معرفی کرد. شاید تنها تشکیلات رسمی این طیف، جامعه اسلامی مهندسین باشد که محمدرضا باهنر آن را اداره می‌کند. هر سه جریان موجود در جناح راست را می‌توان در مواجهه با دو متغیر «قانون حجاب» و «دولت ابراهیم رئیسی» سنجید و تمایزهای آنها را فهمید. متغیر قانون حجاب یک متغیر فرهنگی است که می‌تواند نوع نگاه هر سه جریان را به مقوله فرهنگ و محدودیت‌های اجتماعی نشان دهد. متغیر «نسبت با دولت رئیسی» نیز آنها را در ساختار قدرت و نوع نگاهشان به مقوله قدرت با یکدیگر مقایسه می‌کند.

‌مؤلفه حجاب

هر سه جریان راست نو (لاریجانی)، راست میانه (حداد) و راست رادیکال (پایداری)، قائل به حجاب اجباری در جامعه هستند، اما مدل مواجهه آنها با این مسئله متفاوت است. راست رادیکال معتقد است باید با اقتدار و فشارهای شدید اجتماعی، قانونی (و حتی فراقانونی) بی‌حجابی را از بین برد. به اعتقاد آنها اگر بی‌حجابی امروز (و حتی کم‌حجابی دیروز) با روش‌های برخورد سختی که آنها توصیه می‌کردند اجرائی شده بود، امروز جامعه به این وضعیت نمی‌رسید. امروز هم معتقدند که در مواجهه با بی‌حجابی نباید سکوت کرد و باید انواع هزینه‌های مادی، معنوی و محرومیت‌های اجتماعی را بر آنها تحمیل کرد تا از کار خودشان پشیمان شوند و مهم‌تر از آن اینکه مردم دیگر هم با نگاهی به آنان، به چنین کاری اقدام نکنند. از همین‌رو است که آنها به لایحه نوشته‌شده حجاب توسط قوه قضائیه ایراد می‌گیرند و آن را به اندازه کافی «بازدارنده» نمی‌دانند. راست میانه و راست نو اما به این نوع مواجهه اعتقادی ندارند. راست میانه معتقد است اولویت امروز جامعه بحث‌های اقتصادی است و در صورتی که مجموعه جریان راست بتواند در امر اقتصادی مشکلات کشور را برطرف و رونقی ایجاد کند، راه برای اعمال حاکمیت در زمینه حجاب اجباری هم بیشتر فراهم می‌شود، اما در وضعیت امروز اساسا نباید به سمت فشارهای بیشتر اجتماعی حرکت کرد.

راست نو اما خارج از این گفتمان قرار دارد. در جریان وقایع اخیر، راست نو سکوت کامل کرد. آنها البته حزبی هم برای بیان مواضع خود ندارند، اما مواضع‌شان را می‌توان از موضع‌گیری‌های کسانی همچون علی لاریجانی و محمدرضا باهنر فهمید. این عدم موضع‌گیری تا حدی به خاطر عدم حضور آنها در قدرت هم هست. آنها شاید بر این باورند که در این شرایط اصلا لازم نیست در تأیید یا رد حجاب اجباری موضع‌گیری داشته باشند. از نظر آنها اگر شرایط برای اعمال حجاب اجباری وجود داشته باشد، باید اعمال شود و در صورتی که شرایط فراهم نیست، نباید بر آن زیاد تأکید کرد. راست نو به واسطه حضور طولانی‌مدت در قوه مقننه با ساختار قانون‌گذاری به نحوی که بتواند با پیچیدگی‌هایی نظر کل سیستم (نه لزوما رادیکال‌ها) را در زمینه حجاب تأمین کند، موافق‌ترند. این دسته تلاش می‌کنند خودشان را در جایی قرار دهند که هر طرف به برتری دست یافت آنها متضرر نشوند. اگرچه در همین موضوع با راست رادیکال چالش جدی دارند. ‌این چالش مربوط به امروز هم نیست. تقابل راست نو (علی لاریجانی) با جریان راست رادیکال به ابتدای دهه ۹۰ برمی‌گردد؛ دورانی که در آن راست نو امروز در مجلس و خارج از آن تلاش کردند در دو سال پایانی دولت احمدی‌نژاد او را به چالش بکشند. در مقابل هم راست رادیکال با اقداماتی مانند حمله به لاریجانی در مسجد اعظم قم در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۹۱ به دنبال تلافی بود، اما به‌هرحال در نهایت این نزاع با پیروزی راست نو بر راست رادیکال پایان یافت. حالا اما راست رادیکال در پیوند با دولت رئیسی قدرتمندتر شده و آمده تا آن شکست را نه فقط با لاریجانی، بلکه این ‌بار با کل مجموعه اصولگرایان مانند قالیباف و حدادعادل نیز جبران کند.

‌متغیر  دولت

راست رادیکال جریانی است که تحت هر شرایطی از دولت حمایت می‌کند. از سیاست خارجی تا سیاست‌های فرهنگی دولت را ستایش می‌کند. در بسیاری از جنبه‌ها هم با دولت پیوند دارند و مشخصا صف خودشان را از راست نو و حتی راست میانه جدا کرده‌اند. راست رادیکال سیاست خارجی ابراهیم رئیسی را که هنوز برجام را احیا نکرده و به جای آن با کشورهای دیگر سرگرم شده، می‌پسندند. در مقابل اما راست نو نگاهش در سیاست خارجی به اعتدال‌گرایان نزدیک‌تر است. در سیاست‌های اقتصادی و معیشتی هم راست رادیکال حامیان وضع موجود به حساب می‌آیند. ناگزیرند از دولت حمایت کرده و تا حد ممکن مطالبات معیشتی مردم را به سمت مسائل اجتماعی منحرف کنند.

راست میانه اما معتقد است نباید بیش از حد علنی با دولت پیوند خورد. راست میانه (قالیباف و حدادعادل) در حوزه‌های سیاست داخلی و اقتصادی با دولت زاویه‌های زیادی دارد. این اختلافات در حوزه اقتصادی بیشتر نمود دارد؛ آنجا که قالیباف حتی بعد از یک سال که از طرح حذف ارز چهارهزارو ۲۰۰ می‌گذرد، به دنبال تثبیت قیمت‌ها به نرخ شهریور ۱۴۰۰ است. این درحالی است که اتفاقا بخش‌های مهم اقتصادی دولت در اختیار همین جریان قرار دارد؛ از محمد مخبر در معاون‌اولی گرفته تا محسن رضایی (که به‌تازگی از معاونت اقتصادی کنار رفت) و احسان خاندوزی در وزارت اقتصاد. در حوزه سیاست خارجی نیز راست نو و راست میانه با دولت رئیسی اختلاف‌نظر دارند، اما به خاطر حمایت‌های بخشی از بدنه سیستم از ابراهیم رئیسی در این حوزه سکوت کرده‌اند. راست نو را می‌توان مخالف سیاست خارجی فعلی دانست و راست میانه که حتی اگر مخالف باشند هم آن را به زبان نمی‌آورند.

راست نو (لاریجانی) در مواجهه با دولت از شرایط انتقادی مناسب‌تری برخوردار است؛ به این معنا که پیوند کمتری با دولت رئیسی دارد و می‌تواند نقد صریح‌تری داشته باشد. درحالی‌که راست میانه خواسته یا ناخواسته به‌ واسطه حضور در قدرت نمی‌تواند حساب خودش را از ابراهیم رئیسی به‌طور علنی جدا کند. بنابراین می‌توان گفت «راست نو اپوزیسیون دولت رئیسی از درون جریان راست است».

‌جریان راست در چند پرده انتخابات

اگر نگاهی به انتخابات‌های یک دهه اخیر از زمان اختلافاتی که میان جریان راست در دوران احمدی‌نژاد افتاد بیندازیم، تفاوت این جریان‌ها با یکدیگر کاملا روشن می‌شود. سال ۸۹ که انتخابات مجلس نهم برگزار می‌شد، میان جریان راست و پایداری اختلافی پدید آمد که به تقابل آیت‌الله مهدوی‌کنی و آیت‌الله مصباح‌یزدی کشیده شد. همان زمان نطفه جریان پایداری بسته شد و دو لیست در غیاب جریان اصلاحات که پس از انتخابات ۸۸ حاضر یا قادر به رقابت نبود، به رقابت با یکدیگر پرداختند.

در انتخابات سال ۹۲ حدادعادل درحالی‌که با راست میانه آن زمان (قالیباف و ولایتی) ائتلافی تشکیل داده بود، به نفع راست رادیکال (سعید جلیلی) استعفا داد. راست نو نیز تقریبا از همان زمان شکل گرفت. علی لاریجانی با نزدیک‌شدن به اعتدال‌گرایان کمی از جریان راست فاصله گرفت تا دلخوری‌اش از حمله به او در مسجد اعظم قم و عدم حمایت جریان راست از خودش را بیشتر نشان دهد. همان اتفاقی که برای ناطق‌نوری و مناظره معروف

۱۳ خرداد احمدی‌نژاد و میرحسین موسوی افتاد. لاریجانی زودتر از راست میانه فهمیده بود که راست رادیکال تا چه اندازه میل به انحصارگرایی و خالص‌سازی دارد. دو سال بعد در انتخابات مجلس دهم، راست میانه از هر دو طرف جدا شد و به تنهایی وارد انتخابات شد. شورای ائتلاف اصولگرایان در آن سال راست رادیکال را حذف کرد و در لیست خود قرار نداد تا شاید بتواند بر لیست امید پیروز شود. راست نو (لاریجانی) نیز در ائتلاف با اعتدال‌گرایان به سمت لیست امید رفت و پیروز انتخابات شد. همان زمان بود که لاریجانی با اشاره به راست رادیکال گفته بود: «اینها گفتند سگ احمدی‌نژاد و مشایی شرف دارد به این آقا!». در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶، راست میانه ناگزیر شد دنباله‌رو راست رادیکال شود. قالیباف در نامه به جوانان اصولگرا با آنها درد‌دل کرده و از «پدرخوانده‌ها» که باعث این کارها می‌شوند گلایه کرده بود. در نهایت قالیباف به نفع رئیسی کنار رفت، اما بار دیگر ائتلاف راست نو (لاریجانی) و اعتدال‌گرایان (روحانی) پیروز شده بود. در انتخابات مجلس یازدهم که حتی لیست اعتدال‌گرایان هم تأیید صلاحیت نشد، علی لاریجانی به درستی دریافته بود که جامعه به او دیگر اقبالی ندارد، بنابراین در انتخابات شرکت نکرد. در مقابل راست میانه (شورای ائتلاف اصولگرایان) با راست رادیکال (پایداری) ائتلاف کرد و لیست انتخاباتی را در ذیل نام قالیباف به مجلس فرستاد.

حالا به ایستگاه انتخابات مجلس دوازدهم نزدیک می‌شویم و هر سه گروه درون جریان راست، در بحث لیست انتخاباتی دچار اختلاف خواهند بود و چالش اصلی همان‌جا علنی‌تر و عریان‌تر می‌شود. اگر زمانی نظامیان حاضر در سیاست و حامیانشان در دهه ۸۰ با علی لاریجانی در پیوند بودند، در سال ۸۴ به احمدی‌نژاد نزدیک شدند. از سال ۹۰ تا ۹۲ این پیوند گسسته شد، بااین‌حال همچنان ارتباطشان با جریان راست میانه کاملا برقرار بود. اما به نظر می‌رسد درحال‌حاضر با ورود بیشتر به دولت و نزدیک‌شدن به دولت رئیسی، راست رادیکال روزبه‌روز فربه‌تر می‌شود. از همین‌رو است که می‌بینیم راست رادیکال حتی به بهانه دست‌دادن حدادعادل با سیدمحمد خاتمی، مشخصا خواهان کنارگذاشتن او در فرایند بستن لیست‌های انتخاباتی است. راست رادیکال ناگزیر از حذف راست میانه (اتحاد قالیباف و حدادعادل) است؛ چراکه بعد از اصلاح‌طلبان، اعتدال‌گرایان و راست نو (لاریجانی)، امروز رقیب آنها در قدرت راست میانه است که اتفاقا مدعی است «راست رادیکال اساسا زیر چتر حمایت آنها قدرت گرفته و پا به عرصه سیاست گذاشته است». اما راست رادیکال این مسئله را قبول ندارد. آنها از نیروهای جوان‌تری هم در سیاست برخوردار هستند و با عباراتی همچون «پدرخوانده‌ها» به مقابله با جریان راست میانه رفته‌اند. راست رادیکال امروز ناگزیر است تا راست میانه را هم از ساختار قدرت حذف کند تا خودش را مشخصا به‌عنوان تنها بازوی بخشی از سیستم برای اجرای حکمرانی عرضه کند. به‌طور مشخص آنها معتقدند این تنها راست رادیکال است که منویات این گروه را متوجه می‌شود و حاضر است برای اجرای آنها پا پیش گذاشته و با دادن هزینه آنها را اجرائی کند.

‌اتحاد راست میانه و راست نو

به نظر می‌رسد راست میانه خیزبرداشتن راست رادیکال علیه خود را به‌خوبی درک کرده است. آنها متوجه شدند که دیگر نمی‌توانند با ساختن روایت از «خواب‌دیدن‌ها» یا فشارهای رسانه‌ای و انتشار اخبار جعلی از فعالیت اصلاح‌طلبان، راست رادیکال (پایداری) را برای انتخابات اخیر وادار به وحدت کنند. این را هم به‌خوبی متوجه شده‌اند که راست رادیکال نه‌تنها امروز قدرتش را وابسته به آنها نمی‌داند، بلکه مدعی است این بار راست میانه باید ذیل چتر آنها حرکت کند. از این منظر، اتحاد راست میانه و راست‌ نو با سخنرانی باهنر در شورای وحدت اصولگرایان کلید خواهد خورد. نکته مهم‌‌تر اما این است: آیا راست میانه نزدیک‌شدن به راست نو را به‌عنوان یک تاکتیک برای تحت فشار قراردادن راست رادیکال مورد استفاده قرار می‌دهد؟ به عبارت روشن‌تر، آیا نزدیک‌شدن قالیباف و حدادعادل به علی لاریجانی یا نزدیکانش مانند محمدرضا باهنر، ابزاری است برای اینکه راست رادیکال را وادار به همکاری کنند یا آنکه قرار است این قطب‌بندی به صورت حقیقی شکل بگیرد؟

در یک جمله آنچه امروز در جریان راست در حال اتفاق‌افتادن است، این است که «راست میانه» (قالیباف و حداد) میزان قدرتشان مانند سابق نیست و برای ماندگاری در قدرت ناگزیر به همکاری با علی لاریجانی و بستن یک لیست مشترک هستند؛ لیستی که می‌تواند راست رادیکال را مهار کند، همچنان که در دو سال پایانی دوره احمدی‌نژاد پروژه مهار او کلید خورده بود. این قطب‌بندی سیاسی در حال شکل‌گیری است و به نظر می‌رسد اتفاقا تنها راه نجات جریان اصولگرایی از اینکه یکپارچه به زیر سلطه پایداری و «راست رادیکال» برود، همین ائتلاف باشد؛ ائتلافی میان «راست میانه و راست نو» با نقش‌آفرینی «حدادعادل، محمد‌باقر قالیباف و علی لاریجانی».

 

 

برای عضویت در کانال رصد روز کلیک کنید

مطالب مرتبط

آخرین اخبار