به گزارش رصد روز، طبقه متوسط به عنوان یک طبقه پیشران تلقی میشود؛ طبقهای که صاحبان اندیشه، علم و نوآوری و ظرفیتهای پیشران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در خود جای داده است. اگر افراد این طبقه عزلتنشینی و فرار را پیشه کنند جامعه از درون تهی میشود و اگر جامعهای یا سیستمی سهوا یا عمدا دست به نابودی طبقه متوسط بزند، آن جامعه محکوم به مرگ است. در چنین جامعهای روح نوآوری، خلاقیت و تغییر کشته میشود، نابرابریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افزایش پیدا میکند و فقر درآمدی چندبعدی تعمیق پیدا میکند. در ضمن، با حذف طبقه متوسط نزاع فقیر و غنی شکل میگیرد.
اینها گوشهای از اظهارات وحید محمودی- استاد اقتصاد دانشگاه تهران است. در ادامه بخش اول این گفتوگو را میخوانید:
در ابتدا طبقه متوسط را تعریف کنید. چه افراد و گروههایی در این طبقه جای میگیرند.
طبقه متوسط تعریف خاص خودش را دارد. درست است در ابتدا یک تعریف درآمدمحور از آن ارائه شده، یعنی طبقهای که از یک درآمد حداقلی و مکفی برای تامین معاش برخوردار است و دغدغه مالی چندانی ندارد، اما در کنار آن دغدغههای اجتماعی و سیاسی هم وجود دارد. طبقه متوسط به عنوان یک طبقه پیشران تلقی میشود؛ طبقهای که صاحبان اندیشه، علم و نوآوری و ظرفیتهای پیشران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در خود جای داده است. همانطور که از نام این طبقه پیداست، گروههایی که در آن جای میگیرند شامل کارمندان، نیروهای فنی-تخصصی بخشهای دولتی و خصوصی، اساتید دانشگاه، معلمان، متفکران، پزشکان، کارکنان دولت و نیروهای نظامی و انتظامی و غیره میشوند.
بالاخره فقر مطلق داریم یا نداریم؟
بنابراین طبقه متوسط فرهنگساز و محور تغییرات و اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. منتقدان سیاسی و اجتماعی عموما در این طبقه جای میگیرند و این طبقه بیشترین مشارکت اقتصادی را دارد و بیشترین مالیات را به دولت میدهد. طبقه متوسط آرمانخواه و مطالبهگر است و تلاش دارد حاکمان را پاسخگو کند. دموکراسیخواهی خاص این طبقه است.
بنابراین اگر افراد این طبقه تحت فشار سباسی، اجتماعی و اقتصادی قرار بگیرند، باید در انتظار چه تغییراتی در سطح جامعه بود؟
اگر افراد این طبقه نتوانند رسالت پیشرانی خود را در جامعه ایفا کنند و یاس و ناامیدی و عزلتنشینی و فرار را پیشه کنند جامعه از درون تهی میشود و نه تنها روند رشد و توسعه متوقف میشود بلکه جامعه سیر عقبگرد و قهقرایی پیدا میکند.
اگر افراد این طبقه به لحاظ معیشتی و اقتصادی وضع نابسامانی پیدا کنند و شرایط مستمر تورمی وجود داشته باشد، طبیعی است به طبقه پایین درآمدی و طبقه فقرا هل داده میشوند و ساختار و نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه بر هم میخورد.
بنابراین تورم دشمن طبقه متوسط است. تورم طبقات فقیر را تحت تاثیر قرار می دهد اما تنها گروهی که کمتر متاثر میشوند یا به عبارتی از تورم نفع میبرند، همان یک دهک بالای درآمدی است، بقیه عموما تحت تاثیر منفی قرار میگیرند ولی طبقه متوسط بیشترین تاثیر را میپذیرد.
نبود تناسب بین تورم و درآمد خانوار چه نتیجهای به دنبال داشته است؟
این امر موجب زمانفروشی شده (یعنی افراد به جای هشت ساعت، ۱۲ تا ۱۶ ساعت کار میکنند.) است و در این بین افرادی که مجبور به زمانفروشی شدهاند همان طبقه متوسط هستند که فعال اقتصادیاند و در صحنههای اقتصادی و اجتماعی حضور دارند. حال اگر افراد این طبقه مجبور شوند به جای هشت ساعت، ۱۲ ساعت مشغول به کار باشند طبیعی است که مشارکت سیاسی و اجتماعی آنها کاهش مییابد، وقت کافی برای تفریح، سرگرمی، سفر و مطالعه را از دست میدهند و تمام وقتشان را متمرکز بر تامین معیشت و جبران تورمی که خطای دولتهاست میکنند. بنابراین این طبقه به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد.
حالا اگر جامعهای یا سیستمی سهوا یا عمدا دست به نابودی طبقه متوسط بزند، چه پیامدی به دنبال خواهد داشت؟
آن جامعه محکوم به مرگ است. در چنین جامعهای روح نوآوری، خلاقیت و تغییر کشته میشود، نابرابریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افزایش پیدا میکند و فقر درآمدی چندبعدی تعمیق پیدا میکند. همچنین جامعه به شکل طبقه فقیر و غنی در میآید که اکثریت فقیر و اقلیت غنی و عموما نوکیسه هستند که اهلیت بودن در آن طبقه بالای درآمدی را هم ندارند و نمیتوانند و نمیخواهند از ظرفیتهای مالی و پولی خودشان برای انباشت سرمایه، سرمایهگذاری و رشد اقتصادی استفاده کنند. همان سرمایه بادآوردهای که از محل رانت، دلالی، آقازادگی و فساد اقتصادی ابتیاع کردهاند.
بنابراین با حذف طبقه متوسط نزاع فقیر و غنی شکل میگیرد، ثبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به خطر میافتد و جامعه روی خوش و آرامش و توسعه را نخواهد دید.
یک جامعه یا کشور نرمال چه رفتاری را در قبال طبقه متوسط در پیش میگیرد؟
مراقبت از هر سه طبقه را مورد توجه قرار میدهد و طبیعی است که طبقه پایین درآمدی را به لحاظ فقر مطلق باید به نزدیک صفر برساند و باید بهنحوی از طبقه متوسط مراقبت کند که کمتر دغدغه معیشت داشته باشد و بتواند رسالت تاریخی خودش را ایفا و از داشتهها و ظرفیتهای خود برای به پیش بردن جامعه استفاده کند. همچنین این طبقه باید بتواند توان خود را برای تولید علم و دانش و همچنین نوآوری و خلاقیت به کار بندد و متناسب با مقتضیات زمان و مکان جامعه را به پیش ببرد و ظرفیتهای تاریخی جامعه را به بالفعل تبدیل کند.
بنابراین نقش طبقه متوسط یک نقش ممتاز است، تمامی خیزهای اقتصادی و تحولات توسعه از دل این طبقه بیرون آمده و آنچه ما این روزها شاهد هستیم این است که طبقه متوسط به شدت تحت فشار قرار دارد.
وظیفه نظام سیاستگذاری چیست؟
طبقه متوسط وضعیت خوبی ندارد و اگر صرفا بخواهیم مبنای اقتصادی را در تعریف آن بگنجانیم، دیگر چیزی از این طبقه باقی نمانده است. در شرایطی که ۹ دهک جامعه یارانه میگیرند و بالای هفت دهک عملا نیازمند هستند اما باید در نظر گرفت که تعریف این طبقه فقط اقتصادی نیست. به قول ماکس وبر و آنتونی گیدنز سه ملاک برای تعریف طبقات وجود دارد؛ ثروت، منزلت و قدرت. به تعبیر دیگر، وظیفه طبقه متوسط خودآگاهی و فرهنگسازی است.
بنابراین نظام سیاستگذاری ما باید بازنگری صورت بدهد تا بتواند طبقه متوسط را نگه دارد و این طبقه از زمان، آرامش کافی و درآمد حداقلی لازم برخوردار باشد تا بتواند نقش تاریخی خود را در فرآیند توسعه ایفا کند.