به گزارش اختصاصی رصد روز، می خواستم این گزارش را با توضیحات صنعتی و کلمات قلمبه سلمبه که نیم نگاهی هم به زبان و ادبیات غربی دارد شروع کنم از مفهوم نیاز به تغییر بگویم و برسم به جایی که سرنوشت برندها و آدمهایی بود که توی زمانه خودشان گیر کردند و جرأت تغییر نداشتند و گرد زمان بر سر و صورتشان آنقدر نشست که برای دیدن خودشان در آینه باید خروارها خاک روزهای آمده و نیامده را کنار بزنند و در همین حال و احوال پهلو زده به یک ژورنالیست منتقد بودم که این شعر از صائب تبریزی یادم افتاد؛
خوش افتاده است از بس عشق پنهانم، نمی خواهم / که از تغییر رنگ من نگاه یار گل چیند
انگار صائب تبریزی شاعر قرن ۱۱ چیزی در تغییری دیده بود که خیلی ها در آینه هم نمی دیدند او جای دیگری در حیرانی لیلی و مجنون قلمش را بر مزرع سبز خیال لغزاند و نوشت؛
میدهد از حسن عالمگیر مجنون را خبر / این که لیلی هر نفس تغییر محمل میکند
قرار بود که سه شنبه ۲۹ بهمن راهی چابهار باشم و در یک رویداد شرکت کنم اما ۲۹ بهمن آمد و من غروب همین روز به دعوت یکی از دوستان به جشن تولد ۵۰ سالگی پاکشوما رفتم. هوا سرد بود اما خیلی ها دلشان گرم بود که آنجا هستند. حقیقتش با شروع مراسم هنوز نمی دانستم درباره برندی که همه می شناسند چه بگویم که حق مطلب را ادا کرده باشم. پاکشوما مانند خیلی از برندهایی که سن و سالی ازشان گذشته بود برای ما و نسل ما یادآور تیزرهای تبلیغاتی همراه با موزیکی بود که همان ریتم و سبک و سیاقش تا سالها توی ذهنمان می رفت و می آمد اما این بار فرق می کرد. تصورش را بکنید بعد از ۵۰ سال بخواهید خودتان و دنیای و اطرافتان را تغییر دهید آن هم به قول قدیمی ها با کلی دادار دودور.
مراسم شروع شد مراسمی که یک تیر و دونشان کرده بود و دوتا تولد داشت اولی تولد ۵۰ سالگی پاکشوما بود و دومی تولد تصویری جدید از یک برند قدیمی. ریبرندینگ یا به زبان سلیس فارسی بازسازی یک نشان یا یک نماد تصمیمی است که شاید فکر کردن به آن هم برای خیلی ها ریسک باشد آن هم وقتی از یک قدمت ۵۰ ساله می گوییم.
منتظر بودم تا چند مرد و یا خانم پا به سن گذاشته که پایه ثابت بسیاری از همایشها هستند بیایند و حرفهایشان را بزنند و بعد هم با یک خداحافظی ما و بقیه را خوشحال کنند اما هربار که یکی روی صحنه آمد جوان بود و پر انرژی و حرفهایی می زد که انگار خیلی مغز داشت. از عدد و آمار و باید و نبایدهای تغییر که بگذریم نیمه پر لیوان روی آن صحنه اعتماد بود. اعتماد به نسل جدیدی که توی شعارهای انتخاباتی جا برایشان زیاد بود و در میدان عمل دیده نمی شدند و پاکشوما با همین جوانها به مصاف تغییر می رفت و شاید تغییر از همان روز شروع شد نه در مراسم ۲۹ بهمن.
از شما پنهان دوست داشتم بریده بریده از حرفهایی که بگویم که زده شد اما تفصیر سخنرانان بعدی شد که راقم این نوشتار تصمیم دیگری گرفت خصوصاً از بعد موضوع دیزاین و روایت جالب از رویارویی استیو جابز و پل رند و طراحی لوگوی نکست البته تیر خلاص را هم احسان عبدی پور در این مراسم زد که روایت ناگفته ای از خسرو آواز ایران یعنی محمدرضا شجریان داشت بگذریم…
اساس آسایش را لسان الغیب شیرازی در قرن هشتم در این بیت می دانست؛
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و داستان پاکشومای ۲۹ بهمن دنبال اساس آسایش بود آن هم با زیر و رو کردن خیلی چیزها که می تواند ذهن آدم را مال خود کند و وقتی رایحه اختصاصی پاکشوما در فضای سالن پخش شد حال خیلی ها را کوک کرد.
حالا دوست دارم که داستان دستانی که برای تغییر بلند شدند را به فال نیک بگیرم…
برای عضویت در کانال رصد روز کلیک کنید