داستان علیرضا بیرانوند و دکترایش

آقای علیرضا بیرانوند، صدایت کردم، تا بگویم اتفاقا مرا با تو حرفی نیست. تو همیشه معلول این جامعه بودی و خواهی بود. چه خبر عجیب تحصیل شما در مقطع دکترا صحت داشته باشد و چه شوخی گزنده و دروغ باشد، هر دو ریشه در واقعیت هایی تلخی دارد.

به گزارش رصد روز، شرافتِ برخاستن از خاکِ فقر و عرق‌ریختن در کارواش و رسیدن به دروازه‌بانی تیم ملی، خودش یک حماسه است.  حماسه بزرگ فقیرزاده قهرمان لرستان را با تقلبی بزرگ آلودی؛ مثل آن کاسه‌داری که در آخرِ شب، غذای نذری را به آشغال‌دان می‌ریزد. بعد هم چه بی محابا در رسانه رسمی، مثل یک پچ‌پچ دوستانه اما فاش کردی که: “بین خودمان باشد، من دکترای فیزیولوژی می‌خواهم! آن هم با شانسی زدن گزینه‌ها در آزمون!”. بین خودمان می ماند . بین من و شما و هشتاد میلیون ایرانی و یک تاریخ. بین خودمان می ماند که شما و سیستم آموزشی هر دو با پس مانده  انگیزه های اندک علاقه مندان به درس و مدرسه دارید چه می کنید. بین خودمان می ماند جهالت پروری سیستم آموزشی و بی توجهی سیستم مدیریتی بدان.

من ـ بی‌هیچ ملالی ـ می‌توانم نگاهِ سرشار از تحقیرت را به این نوشته پیش‌بینی کنم. چون آقای دکتر شدن، از این نوعش، یعنی تقلای متفاوت شدن و تقلای  فاصله گرفتن از گذشته.  اما عزیز دل،  به «علیرضا بیرانوند»ی که ترا بدینجا رسانده، خیانت نکن.
حرف، از تو نیست. شما دروغ هم گفته باشی و شوخی مسخره با میلیونها ایرانی کرده باشی، یا راستش را بیان کرده باشی، هر دو چندش آور است. اما داستانی که روایت کردی متاسفانه جریان دارد. حرف  از سیستم مدرک فروشی و مدرک گرایی صرف است که خیلی ها را دارد خراب می کند. این سیستم دانشگاهی با همه اعداد و ارقام سازیهایش فقط لیسانسه ها و دکتراهای درسخوانِ پشیمان از ورود به دانشگاه تحویل می دهد و دکتراهای تقلبی و رانتیِ راضیِ به دانشگاه نرفته!
معرکه ای است
استادانی که روزی “چراغِ راه” بودند، امروز در پیله‌ی “پشیمانی” خزیده‌اند. آنان که عمری را به “سپیدیِ کاغذ” و “سیاهیِ حروف” گذراندند، امروز میبینند که “قیمتِ علم” به پای “پارتی‌بازی و پول و رانت” هم نمیرسد. چه سخت است وقتی میبینی دانشجویی که “هفت خانِ تحقیق” را پشت سر گذاشته، باید شاهد باشد که دیگری با “شانسِ بی‌شانس” بر اریکه‌ی دکتری تکیه زده است! اینجا معرکه ای است. آن یکی با “پول”، این یکی با “رانت”، دیگری با “نفوذ”. همه گرد هم آمده‌اند تا بر خرابه‌های “حیثیتِ علمی” رقص کنند. دریغا این  “دکتری” همان “جامِ جم” نیست که هر جمشیدی به هر شیوه ای تصاحبش کند، “جهان‌بین” شود!
توانا بود هر که دارا بود… این وسط دانایی و دانایان، قربانیان اصلی اند.
این سیستم آموزشی ماست که به کارخانه‌ای بدل شده ؛ نه تنها “طلا” نمیسازد، بلکه حتی “مسِ” خالص را هم آهن گرازه بیرون می دهد . اینجا مدرک فروشی همان “مارِ دوانه‌ای” است که به جای دم گرفتن، سر میبرد! جایی که “علم” را به “علّامه‌سازی بی اعتبار” فروخته‌اند.
کجا “کاغذِ مهرخورده” جای “عقلِ سلیم” را می‌گیرد؟ این آقایان دکترهای تقلبی و رانتی و ناگهانی،  چطور جای فرزندانِ این خاک را غصب می‌کنند و خوابشان هم نمی‌پرد! اینجا، “راهزنیِ علمی” نه‌تنها جرم نیست، که شغل محسوب می‌شود! روی کاغذ این حرف ها قابل تکذیب است اما مدارک تقلبی و رانتی و پولی داستانهایی خیالی نیستند.
سیستمِ آموزشی عزیز،  حلالت باشد! کنکور را به مخمصه‌ای تبدیل کرده‌ای که تا آخرین لحظه، تکلیفش روشن نیست. از آن سو، دانشگاه‌هایی هستند که مثل دکه‌ی بازارِ مکاره، مدرک می‌فروشند. دانشگاه‌هایی که آزمون‌های نمادین را در جمعه ای تعطیل و بی سر  و صدا برگزار می‌کنند تا کسی خبردار نشود و دانشجویانی که هنوز الفبای علم را نیاموخته‌اند، چه بسا سیکل هم ندارند. ولی با مبلغی که برایشان هیچ است، دو فوق‌لیسانسِ بداهه می گیرند!
این در و آن تخته
در و تخته خوب به هم می آیند؛ بلاهتِ سازمان‌یافته، شرافت ساختگی می آفریند و شرافت ساختگی سیستم معیوب را علیه سیستم اندیشه پروری مدام ارتقا می دهد. هر دو هم بزرگوارانه خود را مدام بالاتر می کشند و جامعه را هی به زیر.این دو کافی است ویرانه ای بی مانند بیافرینی.
شرافتِ “دکتر بودن”، به کسی می‌رسد که دل در گروِ علم دارد، نه آن‌که مدرک را مثل مُفت‌بگیرِ بازارِ سیاه، قاپیده است. دکترا را کسی سزاوار است که آموختن و آزمودن و کشف و علم، در جانش موج می زند و فوران می کند. و اساسا چنان انسانی در جستجوی عنوان دکترا هم  نیست؛ عالمانه پیش می روند و خود به خود عناوین به سمتشان می آیند. او در جست و جوی ذات علم و در پی یافتن روزنه های تازه ای در آن است، نه صرفا برای ثبت نام در انتخابات و رسیدن به ریاست که برای مردم قانون بنویسد و ریاست کند.
سیستم آموزشی و دانشگاهی ما که مسیرش این چنین شده است. سیستمِ مدیریتی ما هم همین است: گویی اصلاً نمی‌داند که مدرک‌فروشی و ارتقای متخلفان، چه بلایی بر سرِ جامعه می‌آورد. یا شاید هم می‌داند و “خود را به علی چپ” تا کسی نگوید “شاه بی‌لباس است!” اساسا وقتی داشتن فوق لیسانس معیاری مهم در  کاندیداتوری برای مجلس باشد بیش از این هم نمی توان انتظار داشت.

برای عضویت در کانال رصد روز کلیک کنید

مطالب مرتبط

آخرین اخبار