به گزارش رصد روز، حضور جنجالی پانتهآ بهرام در اکران قسمت آخر سریال پوست شیر در پردیس سینمایی لوتوس، حتی پایان این سریال پربیننده را تحت تاثیر قرار داد. سریالی که چند ماه مخاطب را دنبال خود کشانده بود، با یک اتفاق غیر قابل پیشبینی فرامتنی مواجه شد. پانتهآ بهرام و پوشش او در مراسم اختتامیه این سریال بحث و جدلهای زیادی را دامن زد. دامنه واکنشها شامل مخاطبان سریال هم میشد و دوقطبی موافقان و مخالفان اقدام پانتهآ بهرام حتی بحث درباره داستان سریال را تا حدودی به حاشیه برد.
حالا شاید به اندازه کسانی که میخواستند درباره خود سریال و کیفیت و پایانبندیاش حرف بزنند، بودند کسانی که به ماجرای پانتهآ بهرام و بعدتر برکناری مدیر لوتوسمال و تعطیلی این پردیس سینمایی توجه نشان میدادند. پیشتر البته در بحبوحه اعتراضات برخی دیگر از هنرمندان زن، نظیر: کتایون ریاحی، مریم بوبانی، هنگامه قاضیانی، ترانه علیدوستی و… هم تصمیماتی گرفته و رفتارهایی بروز داده بودند که در فضای مجازی خبرساز شده بود. حالا اما اقدام پانتهآبهرام به شدت رسانهای شده، شاید چونپس از چند ماه فاصله، مثل یک شوک تازه به این روند پر نوسان میخواهد آن را زنده نگه دارد.
در وصف ابعاد رسانهای کارِخانم بهرام همین بس که ابراهیم حامدی در یکی از کنسرتهای اخیرش با خواندن ترانه پوست شیر که در واقع منبع الهام سریالی با این نام بوده، آن را به خانم بازیگر تقدیم کرد. از لحاظ هنری البته اتفاق قابل توجهی افتاده، یک ترانه از میانه دهه ۵۰ خورشیدی منبع الهام یک سریال در سال معاصر شده. این ترانه البته در دهه پنجاه خورشیدی برای فیلمی با همین نام ساخته محمد متوسلانی طراحی و اجرا شد. فیلمی که بعدتر نام آن به ذبیح تغییر کرد.
خواننده آن ترانه که از ابتدای انقلاب مهاجر است، پس از چند دهه، اجرای ترانه را به بازیگری از این سریال تقدیم کرده که در شرایطی خاص قرار گرفته. خبر احضار پانتهآ بهرام و برخورد قانونی احتمالی با او را حتما شنیدهاید. انگار روحی سرگردان در دل تاریخ معاصر ایرانی با رفت و برگشتهای نامنظم چیزهایی را احضار میکند که و به هم پیوند میزند که خود در بیانش لکنت دارد. جالب این که متن همین ترانه پوست شیر هم نکات قابل تاملی دارد.
ایرج جنتی عطایی ترانهسرای پرآوازه و و واروژان تنظیمکننده آهنگ مشهور، شاید آن زمان که این کار را برای فیلم متوسلانی ساختند، گمان نمیکردند، نزدیک به پنجاه سال بعد کارشان زمزمه دهان مردم شود و این قطعه با اسم بازیگری به نام پانتهآ بهرام گره بخورد. به هر شکل تبادلی که میان کنسرت ابی و و اکران یک سریال اتفاق افتاده، نشان میدهد که چه امکانات عجیب و چه ظرفیت نامتناهی وجود دارد برای توسعه و تعمیق پدیدههایی که در بستر فرهنگ ایرانی زاده میشوند.
اگر فارغ از نیات سیاسی خواننده ترانه و صرفا از زاویه فرهنگی هم به ماجرا نگاه میکنیم، درجهانی فرضی میشد به زبانی برای مفاهمه بیشتر میان تولیدات هنری داخل و خارج رسید. هنرمندانی از نسلها و فرهنگهای متفاوت. دغدغههایی اغلب مشترک و زبانهای گاه متفاوت. اگر فرهنگ ایرانی و هنرمندانش اینقدر دور و پاره پاره نبودند، شاید میشد کارها کرد کارستان. اما سایه بلند سیاست و دوقطبیهای بیترحم در کنار برخی تنگ نظریهای مدیران نابلد به حوزه فرهنگ، گونهای از خودزنی را به عرصه فرهنگ و هنر ایرانی وارد کرده که نتیجهای جز نازایی و قهر و اضمحلال ندارد.