به گزارش رصد روز، عکسی از عیادت اکبر عبدی و سعید ملکان از استاد جمشید هاشم پور در فضای مجازی منتشر شده که تغییر ظاهری این هنرمند سرشناس مورد توجه کاربران قرار گرفته است.
این تصویر مربوط به پیش از بستری شدن جمشید هاشم پور در بیمارستان است.
جمشید هاشم پور با نام هنری جمشید آریا (زادهٔ ۳ فروردین ۱۳۲۳) بازیگر ایرانی است. وی در ۲۴ سالگی با فیلم جهنم سفید (۱۳۴۷) ساختهٔ ساموئل خاچیکیان پا به عرصهٔ بازیگری گذاشت و تاکنون در بیش از ۱۰۰ فیلم و ۳ مجموعهٔ نمایش خانگی نقش ایفا کردهاست. در اختتامیهٔ شانزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت، از وی برای یک عمر فعالیت هنری تجلیل شد.
هاشمپور در آغاز به دلیل چهره و استایل بدنی مناسب، توسط یکی از دوستانش به کارگردان مشهور سینمای ایران، ساموئل خاچیکیان معرفی شد و پس از آن با حضور در فیلمهای تاراج (۱۳۶۳) به کارگردانی ایرج قادری، افعی (۱۳۷۱) به کارگردانی محمدرضا اعلامی، جوانمرد (۱۳۷۵) به کارگردانی مهدی ژورک به شهرت رسید. او عموماً با نقش «زینال بندری» در فیلم تاراج شناخته میشود.
زندگی شخصی
جمشید هاشمپور ۳ فروردین ۱۳۲۳ در تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا دیپلم ریاضی ادامه داد. او با مهرانگیز متین ازدواج کرد که ثمرهٔ این ازدواج دو فرزند دختر میباشد. هاشمپور در سال ۱۳۴۷ به دلیل چهره و استایل بدنی مناسب، توسط یکی از دوستانش به کارگردان مشهور سینمای ایران، ساموئل خاچیکیان معرفی شد و برای اولین بار در سن ۲۴ سالگی با فیلم سینمایی جهنم سفید پا به عرصهٔ بازیگری گذاشت. شهرت او بیشتر به خاطر حضور در فیلمهای افعی، جوانمرد و تاراج میباشد.
او از معدود بازیگران ایرانی است که به دلیل آمادگی بدنی بسیار بالا، تمامی سکانسهای فیلمهای اکشن را خودش و بدون حضور بدلکار، بازی کردهاست. او در ورزشهای تکواندو، کونگفو و بوکس مهارت بسیار بالایی دارد. همچنین او پیش از انقلاب در ۲ فیلم به عنوان بدلکار هم ایفای نقش کردهاست.
فیلم سینمایی عقابها (۱۳۶۳) که نقش اصلی این فیلم را (سروان تکاور پویا) جمشید هاشمپور بازی میکرد تا مدتها پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود.
زندگی هنری
پیش از انقلاب
جمشید هاشمپور، ملقب به «جمشید آریا» در سال ۱۳۲۳ در تهران، خیابان سلسبیل و از پدر و مادری اردبیلی به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا دیپلم ریاضی ادامه داد. او در جوانی در محله دوهزار زیر نظر احمد رودباری ورزشهای رزمی چون کونگفو توآ و تکواندو را فرا گرفت. وی همچنین کاراته سبک شوتوکان را از استاد کوروش کوردانی فرا گرفت. او به دلیل چهره و استایل مناسبی که داشت، توسط یکی از دوستانش به کارگرانِ معروف سینمای ایران ساموئل خاچیکیان معرفی شد و در سال ۱۳۴۷ در فیلمِ جهنم سفید، بازی کرد. سپس در فیلم جنجال پول ساختهٔ پرویز خطیبی، ایوالله به کارگردانی منوچهر نوذری، قسمت به کارگردانی امیر شروان، عشقیها به کارگردانی جمشید شیبانی بازی کرد. آخرین فیلم او در قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، خوشگلترین زن عالم به کارگردانی قدرتالله احسانی بود. پس از آن برای مدتی سینما را رها کرد.
پس از انقلاب
جمشید هاشمپور، در سال ۱۳۶۰ به دعوت مسعود کیمیایی برای بازی در فیلم خط قرمز دوباره به سینما بازگشت. در ابتدا هاشمپور به مسعود کیمیایی میگوید که چند سالی است از سینما به علت ممنوعالکاری دور بوده و کار نکردهاست. کیمیایی هم در جواب میگوید که قبلاً از او چند فیلم دیده و دوست دارد که در فیلمش نقش یک مأمور امنیتی را بازی کند (که البته در همان سال این فیلم به دلیل نداشتن حجاب به مدت ۳۷ سال توقیف بود). هاشمپور نیز میپذیرد و نقش را بازی میکند. بلافاصله پس از این اثر، در فیلم فرمان ساخته کوپال مشکات به همراه سعید راد بازی میکند. بازی او در نقش «زینال بندری» در فیلم تاراج ساختهٔ ایرج قادری بود که وی را با سرِ تراشیده میان مردم مطرح کرد؛ تا جایی که تیپ قهرمان سرتراشیده تا سالها مخاطبان بسیاری را روانهٔ سینماها میکرد. او ستاره سینمای ایران در دهه هفتاد بود.
در سال ۱۳۶۴ بعد از بازی در فیلم تیغ و ابریشم که سانسورها و حاشیههای زیادی داشت بهدلیل تراشیدن موهای سر خود به مدت ۳ سال ممنوعالکار شد! هاشمپور به دلیل چند سال ممنوعالکار بودنش در دهه ۱۳۶۰، پس از بازگشت به سینما از تراشیدن موهای سرش واهمه داشت تا مبادا بار دیگر فعالیت او در بازیگری ممنوع شود. هاشمپور، دربارهٔ این اتفاق گفته:
«خودم هم درست متوجه نشدم چرا از سینما دور شدم. بعد از این فیلمها به واسطهٔ خلق و خوی خجالتیام از سینما دور شدم. آن زمان من رفتم و کارمند سازمان دفاع غیرنظامی که مسائل مربوط به ایمنی کارخانهها را برعهده داشت شدم و از سینما فاصله گرفتم. روحیهام با شرایط سینمای آن موقع منافات داشت. زیاد حس خوبی نداشتم. نمیدانم، شاید هم اشتباه کردم. به هر حال ناخودآگاه از ادامه فعالیتم پرهیز شد».
البته محسن مخملباف در مصاحبهای گفته بود: «هاشمپور زیادی داشت پرواز میکرد، لازم بود بالهایش را بچینیم!»