به گزارش رصد روز، غزل شاکری، بازیگر مشهور سینما و تلویزیون با انتشار عکسی خبر از ازدواج خود داد.
غزل شاکری با بازی در سریال شهرزاد به شهرت رسید.
غزل شاکری (زادهٔ ۲۲ اسفند ۱۳۵۶) بازیگر و خواننده و طراح صحنه و لباس اهل ایران است. از آثار وی میتوان به بازی کردن نقش فهیمه اکبر در سریال خاتون و همچنین نقش ملک نسا خانم (عزت الدوله)در سریال جیران اشاره کرد. وی در سال ۱۳۹۷ برای فیلم سارا و آیدا برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در بیستمین جشن سینمای ایران شد.
زندگینامه
وی دختر فرشته طائرپور، تهیهکننده و فیلمنامهنویس سینما است. او فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۶ با فیلم ماهی به کارگردانی کامبوزیا پرتوی آغاز کرد. او بیشتر به خاطر بازی در نقش گلنار در فیلمی به همین نام شناخته میشود. او این فیلم را در ده سالگی خود بازی کردهاست. از جمله سوابق هنری وی میتوان به ایفای نقش در فیلمهایی نظیر «ماهی» (کامبوزیا پرتوی، ۱۳۶۶)، گلنار (کامبوزیا پرتوی، ۱۳۶۷)، وقتی همه خواب بودند (فریدون حسنپور، ۱۳۸۴)، آینههای روبرو (نگار آذربایجانی) و طراحی صحنه و لباس فیلمهای «وقتی همه خواب بودند و آینههای روبرواست. غزل شاکری با بازی در سریال شهرزاد (حسن فتحی) موفقیت سالهای پیشین خود را مجدداً تکرار کرد. از فعالیتهای موسیقایی وی میتوان به بازخوانی تصنیف حدیث آشنایی اثر حبیبالله بدیعی و با خوانندگی پوران و تکخوانی ریتمیک با عنوان قلک اشاره کرد.
گفتگو با غزل شاکری
شعرهایش، دستمال آبی و کلوچه هایش و… برای خیلی ها هنوز هم پر از خاطرات شیرین و ماندگار است. حالا چند سال از آن سال ها گذشته اما باز هم اگر گلنار را پخش کنند پای ثابت تماشای آن خواهیم بود. گلنار قصه آن سال ها الان برای خودش خانمی شده است. غزل شاکری، دختر ۱۰ ساله ای که بعد از خواندن طراحی صنعتی، مشغول انجام طراحی صحنه، طراحی داخلی، آواز و موسیقی و بعضی اوقات هم بازیگری است. با این حال باز هم به بهانه گلنار بودنش به سراغش رفتیم تا بار دیگر ما را ببرد به آن سال های دور و خاطرات را هم برای خودش و هم برای ما تازه کند.
چه شد که برای نقش اول فیلم سینمایی گلنار انتخاب شدی؟
آقای پرتوی سر یکی دو پروژه با خانم طائرپور، مادرم همکاری داشت. در یک بخشی از فیلم «ماهی» هم برای آقای پرتوی بازی کردم. من از همان ابتدا که ایشان فیلمنامه گلنار را می نوشت در کنارش بودم و بعد از آن متوجه شدم من را برای نقش گلنار انتخاب کرده است. در ابتدا خانواده چندان موافق نبودند اما به هر حال ماجرا طوری پیش رفت که من تبدیل به گلنار قصه شدم.
تو در خانواده ای هنرمند بزرگ شده ای. خودت چقدر به بازیگری علاقمند بودی؟
فضای سینما، فضای جذابی است و وقتی به من پیشنهاد بازیگری داده شد خیلی خوشحال شدم. اما در آن سن (۱۰ سالگی) آدم نمی داند دقیقا چه چیزی می خواهد. برای من آن زمان فضا جذاب و خوشایند بود؛ همین.
در آن زمان ها هیچ وقت با مادرت درباره این موضوع که دوست داری در آینده بازیگر یا نویسنده شوی حرف نزدی؟
من ۱۰ سالم بود. این سن خیلی سن زیادی نیست که بخواهم درباره این موضوع به شکل جدی با خانواده ام صحبت کنم. ولی در کل این حرفه را دوست داشتم. مثلا در مدرسه تئاتر بازی می کردیم. انشاهایم همیشه خوب بود و دوست داشتم. اما اینکه من تصمیم گیرنده باشم که می خواهم این نقش را بازی کم؛ خیر در جریان نبودم و بزرگ ترها خودشان بریده و دوخته بودند. ولی طوری نبود که وقتی به من گفتند بازی کن دوست نداشته باشم. خیلی هم دوست داشتم و استقبال کردم.
زمانی که می خواستی مقابل دوربین بازیکنی تصورت درباه بازی و بازیگری تغییر نکرد؟ یا قبل از آن هم به واسطه مادرت با بازیگری آشنا بودی؟
من تا حدی با سینما آشنا بودم و پشت صحنه یکسری از کارها حضور داشتم. واقعیت این است وقتی به عنوان بازیگر جلوی دوربین می روی خیلی چیزها برایت تازه است. ضمن اینکه در عالم بچگی بیشتر از اینکه تو بازی کنی ازت بازی می گیرند. در بچگی این تیم است که می تواند از تو بازی بگیرد. آنقدر سکانس ها خرد شده هستند که بازیگر کودک قدرت تشخیص و حفظ کردن تداوم این سکانس ها را ندارد و برای همین بار آن بر دوش کارگردان است.
غزل شاکری حضور خویش را در سینما از سال ۱۳۶۶ با فیلم ماهی کارگردانی کامبوزیا پرتوی آغاز کرد.
برای بار اول که گلنار را دیدی چه حسی داشتی؟
زمانی که برای بار اول تصویر خودم را در مقابل دوربین دیدم برایم خیلی عجیب بود. نمی دانستم دوست دارم یا نه و حتی قایم می شدم. اما الان که فیلم را می بینم آن را دوست دارم. یعنی به عنوان بیننده دوست دارم و به این فکر نمی کنم که من الان گلنار فیلم هستم. وقتی خودم گلنار را مونتاژ شده، دوبله شده و با موسیقی دیدم، نمی توان بگویم که کم تر از بقیه تحت تاثیر قرار گرفتم. من هم مثل بقیه بچه ها درگیر داستان شده بودم. حتی وقتی فیلم را برای اولین بار دیدم و در پایان فیلم، جمله های خداحافظی گلنار و خانم خرسه را شنیدم، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم.
تا الان چند بار فیلم گلنار را دیده ای؟
خیلی زیاد. آن زمان هرکس می خواست فیلم گلنار را ببیند من با او می رفتم. ولی سال ها بود ندیده بودم و الان که یک خواهرزاده کوچک دارم به بهانه او فیلم را دوباره می بینم.
از گلنار بعد از گذشت چند سال چه خاطراتی به یاد داری؟
بیشتر از خاطره های دوران فیلمبرداری، خاطره هایی بعد از نمایش فیلم به یادم مانده… آدم های بزرگ با وجود همه جدیت شان وقتی مرا می دیدند و می شناختند، شروع می کردند به خواندن آوازهای خاله قورباغه یا آقاخرسه! خاطرات زیادی مثل پاره شدن دامن بلند و چین دار، از درخت بالا رفتن، گردو چیدن، کنار رودخانه با قلاب ماهی گرفتن و… دارم.
چیزی هم از دوران به یادگاری داری؟
لباس های گلنار و دستمال آبی و عروسک ها (به جز آن ها که در موزه سینما هستند) در دفترخانه ادبیات نگهداری می شوند… من هم به جز چند عکس قاب شده در اتاقم، ضبط صوتی را که به عنوان دستمزد گرفته بودم و چند وقت پیش آن را به دختری هم سن همان روزهای خودم هدیه دادم چیز دیگری ندارم.
مردم در خیابان تو را می شناسند؟
در یک دوره ای دیگر کسی مرا نمی شناخت. اما الان گاهی من را می شناسند. فکر می کنم یک نسلی بچه هایشان دارند این فیلم را می بینند و برای همین وقتی من را می بینند می شناسند. البته آدم های باهوش آن هم در موقعیت های خیلی عجیب و غریبی ناگهان می گویند من همان گلنارم. آن هم به این خاطر که فرزندشان به تازگی آن فیلم را دیده است. مثلا یکجا می روم آب میوه بخورم کسی که دارد آب میوه می گیرد سرش را بالا می گیرد و می گوید شما گلنار هستید؟ یا صندوق دار یک فروشگاه یا یک نفر در راهروی بیمارستان و… مکان هایی که اتفاقا آدم ها خیلی حضور ذهن ندارند این اتفاق می افتد.