به گزارش رصد روز، وقتی رشته علوم ارتباطات اجتماعی را انتخاب کردم دقیقا می دانستم هدفم از انتخاب این رشته چیست ، با خود فکر می کردم ارتباطات شالوده و اساس زندگی است و معیار خوشبختی و بدبختی انسانها در نحوه ارتباط برقرار کردن آنها با دایره خانواده ، دوستان و همکاران آنهاست چراکه خانواده ما زندگی ماست ، همکاران ما کار ما هستند و دوستان ما اوقات فراغت و تفریح ما را تشکیل می دهند و همه این ارتباطات است که زندگی ما را می سازد و شکل میدهد.
حتی در بعدی وسیع تر ، موفقیت و عدم موفقیت سازمانها نیز در نحوه مدیریت ارتباطات درون سازمانی یعنی بین همکاران و ارتباطات برون سازمانی آنها یعنی با مشتریان می باشد و وسیع تر از آن نیز چگونگی نحوه تعامل کشورها با مردم خود و همچنین با سایر کشورها ست که هویت و تصویرذهنی که جهان نسبت به این کشورها را دارد شکل می دهد .
خلاصه اینکه همه این دلایل دلیل من برای انتخاب این رشته بود . البته اینکه محتوای آموزشی با آن چیزی که درون ذهن داشتم و مهارتی که به دنبال آن بودم زمین تا آسمان متفاوت بود بماند، چون فهمیدم نه تنها در این رشته بلکه در تمامی رشته ها که مدیریت را مهمترین آنها می توان دانست ، نه تنها به شکلی عملی آموزش داده نمیشود بلکه تئوریهایی را نیز آموزش می دهند که سالها از زمان آنها گذشته است و هیچ به روز رسانی نشده است سیستم آموزشی به شما یاد نمی دهد که چگونه یک مدیر و یا یک روان شناس موفق و یا یک انسان تعامل گرا و ارتباطی موفق باشید آنها فقط به شما نظریات و تئوری هایی را یاد می دهند که تا عمل فرسنگها فاصله دارد .
اما نکته مهمی که در این رشته یاد گرفتم این بود که ارتباطات در همه جا کاربرد دارد در هرجایی اگر ارتباطات ، تجمیع و تمرکز در نظر گرفته شود می توان ساختارهای محکم و منسجمی ساخت به طور مثال شرکتی مثل گوگل کل جهان و انسانها را از طریق فضای اینترنتی به هم متصل کرد و انقلابی در ارتباطات ایجاد کرد .
از طریق رشته ارتباطات به یک اصل رسیدم به یک واقعیت که تمام خلقت و تمام ساختارهای خلقت درعین حال که هویت مجزایی دارند ولی درعین حال ، همه به هم مرتبط هستند و در هر کاری اگر اجزاء و عناصر را به صورت یک سیستم یکپارچه و بهم متصل و مرتبط ببینیم ، می توانیم بهترین خروجی را داشته باشیم . این علم ارتباطات است ، ارتباطاتی که تمام خلقت را در نظمی مشخص به هم پیوند می دهد .
اما نکته ای که در این نوشتار می خواهم به شکلی ساده اما در عین حال پیچیده به آن بپردازم این اصل است که وقتی هر چیزی را به صورت یک سیستم و پروژه در نظر بگیریم هر جزئی بر روی اجزاء دیگر اثرگذار خواهد بود و در عین حال که تمام اجزاء با هم در ارتباط هستند و در یک فضا و زمان مشخص با هم وجود و هستی دارند و هر جزء خصوصیات و ویژگی های خود را دارد، ولی وقتی در یک مجموعه قرار می گیرند همه آنها باهم ، هویت جدیدی را می سازند که دارای اسم جدید ، زمان جدید ، فضا و مکان و حتی احساس جدید می باشد . این ساختار به شکلی است که در هر سیستمی جواب می دهد فقط باید تمام فرمولها را رعایت کرد و تمام فاکتورهای حیات را در نظر گرفت .
برای توضیح آن از یک مثال خیلی ساده شروع می کنیم . مثلا آشپزی وقتی آشپزی را یک پروژه درنظر بگیریم و اجزا و عناصر آن را به شکل درست درک کنیم و هویت هر ماده ای که در یک غذا جمع می شود را باهم ببینیم و همینطور زمان را که یکی از عناصر اصلی است را در این فرآیند درست در نظر بگیریم می توانیم این فرمول را در هر ساختاری درک کنیم و تعمیم دهیم .
ما برای پختن یک غذا مثلا آش به مقدار مشخصی از هر ماده نیاز داریم که هریک دارای خاصیت غذایی و طعم متفاوتی است ، عدس یک مزه دارد و لوبیا مزه متفاوت دیگری و هریک دارای پیشینه و گذشته و تجربیاتی هستند که منحصر خود آنهاست مثلا قطعا عدس ایرانی کیفیت بالاتری نسبت به عدس خارجی دارد. این مواد تشکیل دهنده در هر پروژه ای متفاوت است در ساختاری انسانها شامل اجزاء می شوند و در ساختاری دیگر اجزاء مکانیکی هستند، اما مهم این است که برای هریک به طور جداگانه یک شخصیت و هویتی مجزا در نظر گرفته شود ، هریک از مواد غذایی دارای یک زمان پخت مجزا هستند یعنی مقدار زمان پخت حبوبات قطعا با سبزی و رشته متفاوت است پس همه چیز را باید در تایم لاین و زمان متفاوت خودش پخت و اگر این میزان پخت کمتر و یا بیشتر باشد در ترکیب نهایی تاثیرگذار خواهد بود ، هم بر روی طعم و هم برروی شکل و ظاهر غذا ، در اینجا اگر اجزاء را انسان در نظر بگیریم ، پس هر انسانی باید کاری مشخص که د آن قرار گرفته و نقش دریافت کرده را به نحو احسنت انجام دهد و در زمان مشخص کار خود را تحویل دهد و البته این را در نظر بگیرد که هر کاری حتی کوچک و جزئی در کلیت و خروجی کار تاثیری مهم خواهد داشت چون جزئیات مهم است. در مرحله ای از پخت و وقتی همه مواد باهم مخلوط شدند، مجدد نیازمند زمانی هستند برای جا افتادن ، میزان زمان و درجه حرارتی که این اتفاق رقم می خورد هم مشخص است، اجزاء زمان نیاز دارند تا به هم دست بدهند و با هم یک دل شوند و با هم یکی شوند و کمی از هویت خود را فراموش کنند و خود را رها کنند تا پخته شوند از آن حالت سفتی و خامی خارج شوند و خود را مهیا کنند تا دریک هویت جدید و در ساختاری جدید خود را بشناسند یعنی در عین حال که خودشان هستند و هویت خود را به عنوان عدس و نخود حفظ کرده اند اما کمی نرم تر و پخته تر و تعاملی تر شده اند و سعی می کنند کمی از طعم خود را به دیگری بدهند و کمی هم از طعم دیگری دریافت کنند و در این فرایند ارتباطی به یک فهم مشترک و یک هدف مشترک برسند تا بتوانند خلق جدید را صورت دهند .
علاوه بر زمان یک سری عوامل مهم و حیاتی در این فرآیند وجود دارد که بسیار مهم هستند همانطورکه گیاه برای رشد به نور ، هوا، آب و خاک نیاز دارد که مجموع اینها به نوعی انرژی تعریف می شود در تمامی مناسبات می توان این عوامل را یافت به طور مثال یکی از اجزاء اصلی که اتصال دهنده مواد با یکدیگر است مقدار آب استفاده شده در غذاست ، همانطوری که در پروژه ای که عوامل انسانی اجزاء آن را تشکیل می دهند برخی از افراد نقش آب را دارند وجودشان سبب روان سازی و پیشرفت کار است و مانند ماهیت آب که در هر ساختاری که وارد می شود چون شکل آن ساختار را به خود می گیرد دیگر خودش نیست پس این افراد هم در عین حیاتی بودن وجودشان احساس نمی شود درحالیکه وقتی کمی آب در غذا زیاد و کم می شود متوجه می شوید که غذا آنقدر آبکی شده که هیچ طعمی از آن حس نمی شود ویا آنچنان خشک شده است که نمی توان اسم آن را آش گذاشت .
حال به سراغ نمک و فلفل و تمامی ادویه جات ضروری می رویم ، در یک غذا حتی کوچک ترین جزء حیاتی ترین وظیفه را دارد و اگر چه جزئی است ولی وجودش انقدر در کل احساس می شود که اگر نباشد کل زیر سوال می رود اینجاست که می فهمیم جزئیات چه قدر مهم است و وظایف بر اساس اندازه اجزاء و میزان دیده شدنشان تقسیم نشده اند و جزئی ترین اجزاء حیاتی ترینشان خواهد بود پس نمک و ادویه جات را هرگز فراموش نکنید.
حالا از درون اجزاء خارج می شویم و از بیرون و با نگاهی مشرف بر دیگ نظر می کنیم . خود را می بینیم که بالای دیگ آش ایستاده ایم و در حال مدیریت اجزاء و زمان و میزان آب و نمک و… هستیم . از تمام این اجزاء که بگذریم آرامش و عشق و انرژی که ما در هنگام درست کردن آش با خود داریم نیز حیاتی است ، آن زمانیکه تمام فرمولها را رها می کنیم با خارج شدن از زمان و سوار شدن بر تجربه و عشق خلق می کنیم .
اینجاست که پای عشق به هرچه کارو فعالیت و ارتباط است باز می شود . وقتی تمامی اجزاء ، میزانها ، زمان و … درست و حساب شده کنار هم قرار می گیرند یک انرژی به تمام این غذا دمیده می شود که می توان آن را فوت آشپزی دانست که با خود اعتقاد، تجربه ، عشق و یک دنیا محتوی به همراه دارد . این دقیقا جایی است که امضای کار آدمهاست . امضای آدمها باهم فرق می کند چون درون انسانها و آن فوتی که از درونشان خارج می شود متفاوت است . همان فوتی است که هرچه بیشتر چاشنی عشق همراهش کنید بهترین آش که امضاء شماست خلق خواهد شد.
این فوت را می توان فوت خلقت نامید همان فوتی که در ما دمیده شد و در هر خلقتی نیز باید دمیده شود .
سارا شمس دانشجوی دکتری علوم ارتباطات اجتماعی