کمند امیرسلیمانی: یک ملکه زیبایی درونم خفته است!

کمند امیرسلیمانی جزو بازیگرانی است که به سلامتی خودش بسیار اهمیت می دهد در این باره مصاحبه ای برای شما آماده کردیم.

به گزارش رصد روز، کمند امیرسلیمانی جزو بازیگرانی است که به سلامتی خودش بسیار اهمیت می دهد در این باره مصاحبه ای برای شما آماده کردیم.

 

روزی که تصمیم گرفتیم موضوع این مطلب «از خودمراقبتی» باشد، گزینه های مختلفی برای گفت و گو درباره این موضوع پیشنهاد شد. هر کسی پیشنهادی داد، یکی گفت یک بازیگر سن و سال دار که از خودش خوب مراقبت می کند را بیاوریم. یکی دیگر می گفت نه موافق نیستم، یک نفر بازیگر جوان که شاداب و سرحل و به فکر سلامتی خودش را بیاوریم، در نهایت همه گزینه ها را رو تخته مخصوص جلسات نوشتیم و اکثرا با گزینه کمند امیرسلیمانی موافقت کردند. به چند دلیل؛ اولین این که این روزها سفیر دیابت شده و بسیار در تلاش است تا مردم را از بیماری دیابت و عواقب آن آگاه کند.

کمند امیرسلیمانی : من به خودم بیشتر اهمیت می دهم. بگذاریم مثالی بزنم. من همیشه وقتی خیلی کار می کنم به خودم می گویم من کارگری هستم که یک پرنسس درونم خوابیده یعنی یک شاهزاده در باطن و درونم است. شاید دلیلش این باشد که من کلا زندگی را به شکل بازی می بینم و وقتی یک اتفاق بد برایم می افتد می گویم که این مرحله را که رد کردم، می روم مرحله بعد یا اصلا در بدبینانه ترین رویکرد، این مرحله را می سوزم.

یک چیز خوبی که پدرم یادم داده و شاید به من کمک کرده این است که فشارهای درونی مان را بیرون نریزیم. از بچگی پدرم به ما یاد داده برای اتفاقی که هنوز نیفتاده، غصه نخوریم. خودش تعریف می کند: «وقتی به من گفتند پدرت حالش خیلی بد است بیا بیمارستان، فهمیدم پدرم فوت کرده ولی تا وقتی که رفتم تخت خالی اش را ندیدم، نپذیرفتم که پدرم را از دست داده ام و برایش گریه و شیون نکردم. وقتی دیدم نیست فهمیدم از الان به بعد پدرم نیست و من پدر ندارم.»

یا مثلا من یادم هست مادرم یک عمل جراحی داشتند و آن زمان مننوجوان بودم، پزشکی که باید مادرم راعمل می کردند اصفهان بودند، مادر و پدرم رفتند اصفهان و آن موقع ها که موبایل هم نبود تا هر لحظه از حال شان باخبر شویم، فقط بعد از عمل متوجه شدیم که عمل شان انجام شده و از اتاق عمل بیرون آمده اند. بعد از ظهر همان روز من و برادرم تصمیم گرفتیم برویم سینما. همان موقع خاله ام تلفن زد با گریه و زاری گفت مادرت چی شده، گفتم عمل کرده و الان هم خوب است، پرسید شما الان کجایید، چه کار می کنید؟ گفتم ما داریم می رویم سینما، گفت مادرتان عمل کرده شما می روید سینما، گفتم خب چه کار کنیم الان این جا بنشینیم گریه کنیم؟ ما چه برویم چه نرویم، مادرمان در بیمارستان است.

کمند امیرسلیمانی ۱۶ خردادِ ۱۳۵۲ در تهران متولد شد. وی فارغ‌التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ است. بازی در نمایش «سنجاب‌ها» در سن ۷ سالگی نخستین فعالیت او در عرصهٔ تئاتر به حساب می‌آید.

کمند امیرسلیمانی در سال ۱۳۶۰ به تلویزیون آمد و در سال ۱۳۶۵ در فیلم سینمایی «ترنج» به هنرنمایی پرداخت.

ایلیا عامری پسر کمند امیرسلیمانی ۲۳ ساله است، کمند امیر سلیمانی سالها پیش با ورقا عامری که در رشته عکاسی فعالیت میکند، ازدواج کرد، این زوج هنرمند چند سال در دبی زندگی کردند اما در نهایت جدا شده و کمند امیرسلیمانی و پسرش بعد از چند سال دوری از وطن باز به ایران بازگشتند.

 

کمند امیرسلیمانی

 چکیده ای از بیوگرافی کمند امیرسلمیانی

نام اصلی: کمند

نام خانوادگی اصلی: امیرسلیمانی

حرفه: بازیگری

تاریخ تولد: ۱۳۵۲

محل تولد: تهران

ملیت: ایران

مدرک تحصیلی: فارغ التحصیل  بازیگری و کارگردانی

 

روابط خانوادگی کمند امیر سلیمانی با دیگر هنرمندان:

– سعید امیرسلیمانی (پدر)

– سپند امیرسلیمانی (برادر)

.

فارغ التحصیل بازیگری و کارگردانی تاتر از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۱۳۷۶.

شروع فعالیت کمند امیر سلیمانی در تئاتر با بازی در نمایش سنجاب ها در سال ۱۳۵۹.

شروع فعالیت کمند امیر سلیمانی در تلویزیون از سال ۱۳۶۰.

 

کمند امیر سلیمانی در نوجوانی با بازی در فیلم ترنج (۱۳۶۵) به سینما آمد. اما در تلویزیون و با بازی در نقش آذر در مجموعه پدرسالار بود که به شهرت رسید. با هنرنمایی اش بازی در مجموعه همسایه ها بسیار مورد توجه واقع شد. کمند امیرسلیمانی در سینما هم موفق بود. او برای بازی قابل قبول و متفاوتش در فیلم قرمز در هفدهمین جشنواره فیلم فجر مود تقدیر قرار گرفت.

 

 

 

مصاحبه ای خواندنی با کمند امیر سلیمانی

کمند امیرسلیمانی بازیگری است که در اوج جوانی و روزهایی که می توانست پشت سر هم در سینما و تلویزیون کار کند، ترجیح داد به کشور امارات مهاجرت کند و اولویت برای بازیگری را کنار بگذارد. او شش سال با زندگی در دوبی سینما را از دور زندگی کرد،  گرچه مدام در رفت و آمد بود و با همین روند تجربه هایی را در فیلم ها وس ریال ها داشته است. او به عنوان کسی که سال ها با زندگی در خارج از کشور آن هم کشوری که فقط دو ساعت با هواپیما از ایران فاصله دارد، درباره تجربه تلخش از مهاجرت می گوید و معتقد است هیچ جایی نمی تواند رنگ و بوی زادگاه آدمی را داشته باشد. او به عنوان یک شاهد عینی نمونه خوبی بود تا درباره اقامت در یک سرزمین دیگر سخن بگوید.

 

 

شما به عنوان کسی که خارج از ایران زندگی کرده اید، می توانید درباره واقعی یا غیرواقعی بودن تصویری که سینمای ایران تا امروز از مهاجرت داشته است صحبت کنید، به نظرتان تا چه حد به روایت درست از مفهوم مهاجرت نزدیک شده ایم؟

شاید مشکلات مهاجرت خیلی کلیشه ای در سینمای ایران روایت شده باشد، اما این واقعی ترین تصویری است که از مهاجرت داشته ایم، چون درست است. همه کسانی که تجربه مهاجرت نداشته اند، رفتن به خارج از کشور را یک آرزو می دانند و آن را دست نیافتنی. اما من شش سال در کشوری بود که با همه امکاناتی که در اختیار شهروندان بود، چیزی را در خودش داشت که هیچ زادگاهی در خودش ندارد.

 

شما در بهترین و موفق ترین حال چیزی را در خارج از کشور گم می کنید که هرگز با حضور در وطنتان با آن مواجه نخواهید بود. فکر می کنید چرا تحصیل کرده های بزرگ و دکترها و مهندسان سرشناس بعد از گذشت سال ها و حتی در دوران بازنشستگی به ایران بر می گردند؟! چون هیچ جایی حال زادگاه را ندارد. بعضی از ایرانیان هم در خارج از کشور شخصیت و هویت خود را گم می کنند. من گاهی با افرادی در دبی رو به رو می شدم که انگار از یک کره دیگر آمده بودند.

 

چطور؟

در ایران نوعی مهربانی را می بینیم که ایرانی های خارج از کشور هرگز آن را ندارند. مثلا اگر در ایران یک نفر روی زمین بیفتد، چندین نفر سریع دست آن نفر را می گیرند و بلندش می کنند، اما در خارج از کشور گاهی ایرانیان برای هم پشت پا می گیرند تا هم وطنشان به زمین بیفتد. آن قدر برای من این موارد عجیب بود که در روزهایی آرزو می کردم مشتری های زیادی در کارم داشته باشم تا هرگز حاضر نشوم با ایرانی ها کار کنم.

برای عضویت در کانال رصد روز کلیک کنید

مطالب مرتبط