صحبتهای داریوش مهرجویی بعد از توقیف سنتوری / تا مدتها شب ها بیدار بودم راه می رفتم و گریه می کردم
به گزارش رصد روز ، صحبتهای داریوش مهرجویی بعد از توقیف سنتوری با واکنش بسیار گسترده ای در سطح بازیگران روبرو شد و برخی با استوری کردن این اظهارات عباراتی را در خصوص سینما و عوامل این موضوع به کار بردند. بیشتر بخوانید؛ تیپ متفاوت ترانه عل...
به گزارش رصد روز ، صحبتهای داریوش مهرجویی بعد از توقیف سنتوری با واکنش بسیار گسترده ای در سطح بازیگران روبرو شد و برخی با استوری کردن این اظهارات عباراتی را در خصوص سینما و عوامل این موضوع به کار بردند.
فیلم سنتوری ساخته سال ۱۳۸۵ است که در زمان اکران سر و صدای زیادی را ایجاد کرد و پس از حاشیه های زیاد این فیلم توقیف شد اما در نهایت سی دی این فیلم با زیرنویس فارسی در کشور پخش می شود و شکایتها برای خسارتی که به سازندگان این فیلم زده شده بود راه به جایی نبرد.
داریوش مهرجویی و تهیه کننده این فیلم همزمان با پخش سی دی سنتوری شماره حسابی اعلام کردند تا مردم اگر دلشان خواست مبلغی را به آن واریز کنند و نکته قابل توجه اینکه در آن زمان ۱۰۰ میلیون تومان برای این فیلم جمع آوری شد.
مدیران سازمان سینمایی امروز سرانجام تصمیم پرریسکشان را اعلام کردند و جلوی نمایش نوروزی فیلم داریوش مهرجویی را گرفتند. تصمیماتی که برخلاف تصورات این مدیران تاثیراتی عظیمتر و بزرگتر از توقیف یا عدم نمایش یک فیلم روی زندگی و سلامتی هنرمندان میگذارد.
محمد تاجیک(خبرنگار با سابقه سینما) همزمان با این تصمیم مدیران سازمان سینمایی بخشهایی از روایت داریوش مهرجویی از حال و روزش بعد از توقیف «سنتوری» در گفتگو با نیما حسنینسب را بازنشر کرده.
داریوش مهرجویی سالها قبل در روایت روزهای پر استرسش بعد از توقیف «سنتوری» گفته بود:«من از طریق این فیلم تجربه های بسیار تلخ و بیمارگونه ای را طی کردم .از همان اول که به دلایل پوچ ومضحک جلوی اکرانش گرفته شد همه چیز را درمن سرکوب کردند . فیلمی که می توانست اکران موفقی در داخل وخارج داشته باشد وکلی اتفاق خوب را برای خیلی ها راباعث می شد بی جهت زندانی شد وهدر رفت.
کلی یادداشت درباره اتفاقهای سیاه وشومی که بعد از «سنتوری» درزندگی ام پیش آمد از جمله خیانتهای مضاعف مشترک که یکهو به کمرم زد ،دوستی های چهل ساله ای که تغییر ماهیت داد و یک شبه به دشمنی خونی بدل شد .
فضایی ایجاد شد که من برای اولین بار مجبور شدم که پیش روانکاو بروم منی که اعتقاد به این چیزها نداشتم رفتم سراغ روان درمانی چون تا مدتها تمام شب بیدار بودم مدام راه می رفتم و گریه می کردم . هرکس که فکرش را بکنید به فکرم می آمد و برایش دلم می سوخت و اشکم سرازیر می شد .خلاصه که به کل دیوانه شده بودم .در سن وسالی که از من گذشته تک تک این اتفاقها مثل پتک به روح وجسمم ضربه می زد .البته از آن طرف دوره پرکار و پر محصولی هم در زندگی من از کار در امد . آسمان محبوب ونارنجی پوش ومستند همه دانا را ساختم یک رمان تازه نوشتم و همینطور فیلمنامه مولانا و زکریای رازی وتیٔاتر کار کردم .نگذاشتم شومی طلسم سنتوری تسخیرم کند»